من مردِ کور می شوم، این بیت: کوره راه
شاعر: محمدسعید میرزایی
۱۸ تیر ۱۳۹۱ |
۴۶۵۳ |
۰
یک صندلی گذاشته ام جای اسمِ ماه
تا تو بیایی و بنشینی به اشتباه
اما تو باز، اولِ این شعر، غایبی
مثل سکوت، یا کلماتی شبیهِ آه
این صندلی خالی را پاک می کنم
و می نویسم آخر این بیت: ایستگاه
تا باز دست تو بخورد روی شانه ام
من مردِ کور می شوم، این بیت: کوره راه
این بیت را محاکمه تشکیل می دهم
با دستبند، می رسم از راه، بی گناه
تنها به شرطِ این که تو از حاضران شوی
من مرد متهم، همه ی بیت: دادگاه
خود را به تیرباران محکوم می کنم
حتی به جرم های خودم می شوم گواه
این بیت، سمت جوخه ی اعدام می روم
با پای زخم، پیرهن زرد راه راه
خونم به روسری تو پاشیده می شود
این بیت را که با عجله می کنی نگاه
آن وقت توی قبرم بیدار می شوم
شب، با صدای رد شدن کفش های ماه
تو می توانی آمده باشی و یک غروب
بر سنگ من گذاشته باشی گلی سیاه
حالا کدام بیت می آیی؟ کدام سطر؟
حتی به یک بهانه ی کوچک، یک اشتباه
حالا تو باز آخر این شعر غائبی
مثل سکوت یا کلماتی شبیهِ آه