آزاد کرد چلچله ای را که مانده بود

شاعر: محمدعلی مجاهدی

09 آذر 1391 | 2439 | 0
همره شدند قافله اي را كه مانده بود
تا طي كنند مرحله اي را كه مانده بود

از خويش رفته اند سبكبار تا خدا
برداشتند فاصله اي را كه مانده بود

با طرح يك سوال به پاسخ رسيده اند
حل كرده اند مسأله اي را كه مانده بود

با ركعتي نگاه در آن آخرين پگاه
بدرود كرد نافله اي را كه مانده بود

در فصل آفتاب و عطش از زبان حر
نوشيد آخرين بله اي را كه مانده بود

آمد برون ز خيمه ی غربت قفس به دست
آزاد كرد چلچله اي را كه مانده بود

بي تاب و بي قرار در آن آخرين وداع
زينب گريست حوصله اي را كه مانده بود

از حلقه ی محاصره تنها عبور كرد
از هم گسيخت سلسله اي را كه مانده بود

دربند بند شامي كوفي فريب ريخت
پس لرزه هاي زلزله اي را كه مانده بود

چون بحر پرخروش، به يك موج سهمگين
در هم شكست اسكله اي را كه مانده بود

از پيش پاي قافله ی سينه سرخ ها
برداشت آخرين تله اي را كه مانده بود

دل هاي پرخروش و جرس جوش و ناله نوش
هي مي زدند قافله اي را كه مانده بود

محمدعلی مجاهدی

  • متولد:
  • محل تولد: قم
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.63 با 8 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.