در خانه ی قدیمی دنیا، دو صندلی..‏

شاعر: محمدسعید میرزایی

04 تیر 1393 | 1493 | 0

 

یک»
 
پس میز، چیده شد آنجا، با دو صندلی
پس یک دقیقه منتظر ما، دو صندلی
 
یک کلبه لا به لای صدف ها و آفتاب
آن جا برای خانم و آقا، دو صندلی
 
‏-ساعت به روی شاخه ی دست تو میوه ای است!‏
‏-هم ریشه اند با من و گل ها، دو صندلی!‏
 
‏- رویایشان همیشه دو تا دوست بوده است
روزی که آمدند به اینجا، دو صندلی
 
‏‏‏- جایی برای با تو نشستن نمانده است
نه یک اتاق سبز، نه حتی دو صندلی؟
 
‏- بگذار از من و تو بماند به یادگار‏‏
در خانه ی قدیمی دنیا، دو صندلی..‏
 
دو»
 
پس میز، چیده شد، و تو هرگز نیامدی
و من فقط قدم زدم اما دو صندلی،‏
 
عمری دویده اند پی خاطرات ما
افتاده اند روز و شب از پا، دو صندلی
 
حالا چهار سال مه آلود فاصله است
از چشم های ابری ما، تا دو صندلی
 
سه»
 
آهسته گریه می کنم و راه می روم
سمتِ غروب، گرم تماشا، دو صندلی
 
خورشید و ماه، جای من و تو نشسته اند؛
در پشت میزِ آبیِ دریا، دو صندلی
 
پس میز چیده شد، و تو... اصلاً چه می کند
یک شاعرِ بدون غزل، با دو صندلی؟!‏ 

محمدسعید میرزایی

  • متولد:
  • محل تولد: کرمانشاه
  • کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.4 با 5 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.