غمگین تر از تصور یک قفل بی کلید

شاعر: محمدسعید میرزایی

۱۳ مرداد ۱۳۹۴ | ۳۶۵۸ | ۰

 

لطفاً از این غزل کمی آهسته بگذرید!
و شال و چتر و چکمه با خود بیاورید!
 
وقتی که برف، درّه ی این سطر را گرفت؛
احساس می کنید که انگار مرده اید
 
حالا چراغ را که نوشتم برای خود،
در برف، چند چادر کوچک، به پا کنید
 
در سطر بعد من به شما قول می دهم؛
حداقل به کلبه ی آرام، می رسید
 
حالا فقط اجازه دهید آخر غزل
من از شما جدا بشوم، گرچه بی امید
 
این سطر را، برای خودم، گریه می کنم؛
غمگین تر از تصور یک قفل بی کلید
 
برفی که هی از اول این متن آمده ست؛
حالا تمام شعر مرا می کند، سفید

محمدسعید میرزایی

  • متولد:
  • محل تولد: کرمانشاه
  • کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 2.89 با 9 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.