مقالات و یادداشت ها

بین دو خط موازی

۲۴ شهریور ۱۳۹۱ | ۲۷۹۳ | ۴

از تأثيراتي كه انقلاب اسلامي بر ادبيات معاصر گذاشت، يكي ايجاد و بسط دو جريان ادبي بود، كه علي‌رغم اصالت و اثرگذاري، تاكنون كمتر مورد توجه محافل رسمي و منتقدين اسمي ادبيات قرار گرفته و به رسميت شناخته شده‌اند.
جريان اول، جريان شعر حوزه‌هاي علميه است ـ كه به شهادت مجموعه آثاري كه معمولاً هر سال توسط برگزاركنندگان كنگره سراسري شعر طلاب انتشار مي‌يابد سالهايي نه چندان پرفروغ را مي‌گذراند؛ و اين شايد بيشتر به اين دليل باشد كه بدنه اين جريان را عمدتاً يا طلبه‌هايي تشكيل مي‌دهند كه كمتر شاعرند، و يا شاعراني كه كمتر طلبه‌اند (يعني طلبه‌هاي پاره وقت(!) يا كساني كه سابقاً طلبه‌ بوده‌اند). چندان كه به استثناي زكريا اخلاقي و يكي دو تن ديگر، كمتر طلبه شاعري را مي‌توان سراغ كرد كه علاوه بر جديت توأمان در شاعري و طلبگي توانسته باشد ميان اين دو مقوله نحوي وحدت ايجاد كرده باشد، يا به تعبير ديگر خود را درگير سلوكي عالمانه ـ شاعرانه كرده باشد. البته بوده‌اند شاعران توانايي كه در برهه‌هايي در حوزه حضور داشته‌اند اما بعدها به راه خود رفته‌اند، و تشخص شعرشان را نه مديون تنفس در هواي حوزه‌هاي علميه كه مرهون عوالم شخصي خود هستند؛ كه به همين دليل نمي‌توان آنها را «شاعر حوزه» دانست.
و جريان دوم جرياني است كه امروزه جريان شعر آييني ناميده مي‌شود، و منظور از آن اشعاري است كه عموماً نه جايي به چاپ مي‌رسند و نه نام خالق خود را يدك مي‌كشند، بلكه در مناسبتهاي مذهبي توسط مداحان و ذاكرين اهل بيت خوانده مي‌شود و البته تأثيري به مراتب فراگيرتر از اشعار مكتوب برجا مي‌گذارند. اما اكثر شعرهايي كه به اين جريان تعلق دارند چندان كه بايد از غناي ادبي و هنري برخوردار نيستند و حتي گاه به ورطه ابتذال و سخافت نيز در مي‌غلتند.ـ اتفاقي كه در صورت به رسميت شناخته شدن اين جريان توسط شاعران توانمند و التفات بيشتر اين شاعران نسبت به جريان مزبور احتمالاً كمتر شاهد آن خواهيم بود.
اما واقعه مباركي كه به نظر مي‌رسد در حال رخ دادن است، نزديك شدن اين دو جريان (شعر حوزه و شعر آييني) به يكديگر و تأثيرگذاري و تأثيرپذيري آنها از يكديگر است. كمترين بركت اين نزديكي، پرمايه شدن اشعار مداحي و مرثيه‌خواني و دوري گرفتن آن از ابتذال، و نيز قوت گرفتن دوباره شعر حوزه، به واسطه گسترده شدن حوزه مخاطبان آن است.

 

مهم‌ترين ويژگي شعر رضا جعفري همان گونه كه آمد تلاش در جهت نزديك كردن دو جريان شعر حوزوي و شعر مدح و مرثيه است. جعفري مضامين معمول اشعار آييني را با نگاهي به عمق نگاه يك حوزوي به نظاره مي‌نشيند و دريافت خود را از آنها با لحن و زباني عاطفي و در عين حال امروزي بيان مي‌كند، و در اين ميان به كشفهاي تازه‌اي در عرصه آن مضامين كهنه دست مي‌يابد.
تأثيرپذيري لحن، زبان و خيال جعفري از شاعران ديگر تأثيرپذيري نامحسوسي نيست، چنان كه به نظر نمي‌رسد خود او نيز قصد پنهان كردن اين تأثيرها را داشته باشد. چرا كه چندين و چند غزل مجموعه صبح شبنم در اقتفاي اشعاري از معاصران سروده شده است. واضح است كسي كه قصد پنهان كردن تأثيرپذيري شعر خود از اشعار ديگران را داشته باشد، چنين سروده‌هايي را منتشر نمي‌كند. علاوه بر معاصراني نظير سهراب سپهري، قيصر امين‌پور، احمد عزيزي و زكريا اخلاقي، به آساني مي‌توان رد حضور شاعران مكتب هند، علي‌الخصوص بيدل را در غزلهاي جعفري نشان داد. اما نكته قابل توجه اينجاست كه اثرپذيري از ديگران در شعر او، به نحوي معقول و مدب‍ّرانه صورت گرفته است. مثلاً جعفري خيال خود را با زوزورزي با شعر بيدل قوت بخشيده است، اما در دام تركيب‌سازيهاي تودرتو و خيال‌پردازيهاي تركيبي بيدل گرفتار نشده و به مغلق‌سرايي روي نياورده است. همچنين لحن روان و بي‌تكلف را از سهراب و قيصر اخذ كرده اما به سطحي‌گويي و ساده‌سازي دچار نيامده است.
البته همان طور كه ذكرش رفت، اين تأثيرپذيري در برخي غزلها (كه به نظر مي‌آيد مشقهاي شاعر بوده‌اند، و بر اساس نگاهي حرفه‌اي شايسته‌تر اين بود كه منتشر نشوند) رنگ تقليد به خود گرفته است. مثلاً:

من از خجالت گرم گناه لبريزم
من از تغافل عفو اله لبريزم
به جز شكست ندارد نتيجه كردارم
تلاش جاهلم، از اشتباه لبريزم
به جز ندامت از اين سينه برنمي‌خيزد
غبار آينه هستم، ز آه لبريزم
كسي كه هم‌سفرم شد به دردسر افتاد
مسير غفلتم، از كوره‌راه لبريزم
نگاه منتظرم، از اميد سرشارم
اميد منتظرم، از نگاه لبريزم
نوشته‌اند مرا سرنوشت يوسف شهر
ز نابرادري و گرگ و چاه لبريزم
يا ابياتي نظير:
سوار ناقه معراجم و عروج ندارم
به گل نشسته تقلاي پاي آه حزينم
يا:
تحي‍ّر مي‌تراود از نگاهت
گل چشم تو شبنم‌آفرين است
نگه كردي، رسيدي، آب گشتي
شهادت‌نامه شبنم در اين است
يا:
شعاع فيض تو وقتي كه نور مي‌پاشيد
ميان آن همه آيينه جلوه‌زارم كرد
رهين خرقه پرواز خانقاه توام
كه هم‌ركاب سفرنامه غبارم كرد
يا:
در انتظار آمدنت سبز گشته‌ايم
آيينه نظاره تو آب‌ديده است
از بس كه آب مي‌كشم از چشم انتظار
پشت ضعيف پلك فقيرم خميده است
كه آشكارا بيدليِ بيدلي‌اند. يا ابياتي نظير:
شب كه شد داد زدم: كوفه ميا، كوفه ميا
مرغ حق در دل شب صوت رسايي دارد
پيكرم تا به زمين خورد صدا كرد: حسين
شيشه از بام كه افتاد صدايي دارد
و يا:
صياد! از سهولت صيدت عجب مكن
اين ماهي كبودشده باله‌اي نداشت

كه رنگ و بوي غزلهاي شاعران ديگر سبك هندي را دارد. همچنين‌اند غزلهايي كه تحت‌ تأثير مستقيم برخي اشعار معاصر سروده شده‌اند.
غزلهايي با مطلعهاي:

مرا ملازمت آفتاب لازم نيست
بمان و صبر كن اي شب، شتاب لازم نيست
به اقتفاي:
شب عبور شما را شهاب لازم نيست
كه با حضور شما آفتاب لازم نيست
از قيصر امين‌پور
يا:
اين چشمهاي كيست كه در آب مي‌رود؟
خورشيد عمر كيست كه در خواب مي‌رود؟
به اقتفاي:
اين جزر و مد چيست كه تا ماه مي‌رود؟
درياي درد كيست كه در چاه مي‌رود؟
باز هم از قيصر امين‌پور
و يا:
بادها عطر خوش سيب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
متأثر از:
دوش ياران خبر سوختنش آوردند
صبح خاكستر خونين تنش آوردند
از زكريا اخلاقي

نيز مي‌توان نشانه‌هايي از لحن احمد عزيزي و تركيب‌سازيهاي خاص او را در شعر جعفري پيدا كرد. مثلاً:

پينه دست تو گندمكار بود
زارع دشت تبسم زار بود...
...هر انا الحق لايق شمشير نيست
سهم بي‌مغزان طناب دار بود
يا:
تو را ديدم سوار يال بادي
ركابت را به دست باد دادي
از ابهام تحي‍ّرها گذشتي
كنار بهت شمشير ايستادي

اما به استثناي مواردي از اين دست ـ كه البته چندان هم كم نيست ـ در غزلهاي مستقل‌تر مجموعه صبح شبنم به هم‌تافتي متوازن از تمام اين تأثرات به علاوه رنگ و بوي ويژه‌اي برمي‌خوريم كه خاص شاعر است و اقتباسي نيست، و اين دسته از شعرهاست كه مخاطب را مجاب مي‌كند كه نمونه‌هاي بالا تنها مشقهاي جعفري بوده‌اند. بخوانيم:

دستگيري نيست اين اشك زمين‌افتاده را
يا جوابي سر به زيري سلام ساده را
هيزمي از نسل دوزخ در بهشت آتش فكند
كرد در چشم همه دود جهنم‌زاده را
مصرعي روي زمين و مصرعي غرق حريق
پهلواني نيست اين ميدان و اين كباده را؟
مرهمي بر زخمهاي پهلوي ساغر زنيد
تا بگيرد محرمي از جام نبض باده را
نافله‌ست، اما تشهد را چه بااحساس خواند
جمع بايد كرد امشب بستر سجاده را

ديگر ويژگي غزلهاي رضا جعفري استفاده بجا و البته شاعرانه اوست از مفاهيم و عباراتي كه معناي فلسفي، عرفاني و حتي فقهي دارند، بدون آنكه همچون برخي از شاعران حوزه اين استفاده بوي تكلف به خود بگيرد. اين ويژگي در شعر جعفري چندان گسترده نيست، اما ظرافت و دقت او در اين استفاده‌ها، آن را به نكته‌اي درخور توجه تبديل مي‌كند. جعفري در حقيقت نه به قصد اثبات طلبه بودن، بلكه به اقتضاي شعر و حال شاعرانه‌اش در مواردي معدود واژه‌هايي از اين دست را به كار مي‌گيرد و آنها را با همه پس‌زمينه‌ها و دنباله‌هايشان در فضايي شاعرانه بازخواني مي‌كند. في‌المثل:

از دامنش به جاي كفن استفاده شد
اين سهم پاره‌پاره عمر سه ساله بود
از روز دفن گشتن خود احتياط كرد
آري فقيه بود، ولي بي‌رساله بود
يا:
نزول شعر تو وحي ثقيل است
توان‌فرساي بال جبرئيل است
بدون آبروي جاري تو
نشد طاهر، فرات آبش قليل است
يا:
تو بال سبز دعايي كه با پر آمين
به سمت عرش خدا مستجاب مي‌رفتي
زكات واجب سي‍ّال نهر علقمه را
براي اينكه بگيري ز آب مي‌رفتي
و يا:
گلي‌است مثل نور، ولي منحصر به فرد
مجبور روشنيم و نداريم انتخاب
همچنين:
مي‌خواست تا رهاند نفس مجردش را
سوزاند از تعي‍ّن جسم مقيدش را

كه شواهدي رسا بر اين مد‌ّعا هستند. از سوي ديگر حضور ادبيات و واژگان عاميانه نيز در شعر جعفري، حضوري پررنگ است. اين اگر چه به اين خاطر است كه مخاطب اوليه اشعار او نه شعرخوانان حرفه‌اي، كه مستمعان مجالس مداحي و مرثيه‌سرايي هستند؛ اما در هر حال باعث سهولت ارتباط مخاطب با شعر مي‌شود و لحني صميمانه به آن مي‌دهد. چند نمونه موفق به كارگيري اين ادبيات را بخوانيم:

چشمه در آتش نفس مي‌زد، چنان كز ديدنش
يك‍ّه خوردم، هول كردم، چشمهايم خشك شد
منتظر ماندم مگر اصحاب تصديقت كنند
ايستادم آن قدر بر پا كه پايم خشك شد
يا:
از ما كه كم‌جنبه هستيم اين گريه كردن عجب نيست
از او كه درياي صبر است اين بي‌قراري عجيب است
بايد قنوتي بگيريم اندازه قبر زهرا(س)
شايد كه مولا بماند، چون رفتنش عن‌قريب است
و يا:
سنگ مزار گمشده را بوسه مي‌دهد
چون شمع گريه مي‌كند و آب مي‌رود

و اين هم يك نمونه ناموفق كه شعر را از سلامت و فخامت انداخته است:

حتي حضور زود تو هم فايده نداشت
آن لحظه آمدي تو كه حالم وخيم بود

مفاهيم مذهبي خاصه آن دسته كه به حوزه عواطف مذهبي تعلق دارند، شبكه‌اي گسترده از تصاوير و وقايع و معاني‌اند كه ارتباطات پيدا و پنهاني ميان آنها برقرار است. اما شاعران مذهبي به هر دليل، كمتر سعي مي‌كنند در اين شبكه‌ وسيع نقبي تازه بزنند و از زاويه‌اي نامعمول به اجزاي آن نظر كنند. اين است كه غالب اشعار مذهبي ـ به خصوص مراثي‌ـ از لحن و واژگاني تكراري برخوردارند كه طي اين سالها شيره‌شان مكيده شده است و ديگر هيچ بار شاعرانه‌اي ندارند. في‌المثل قريب به اتفاق اشعاري كه در رثاي بانوي دو عالم (س) سروده شده‌اند از عبارات و تركيباتي نظير ياس كبود، بهشت در آتش، ماه پنهان و ... و المانهايي مثل مصراع در، طناب، تازيانه، بازوي شكسته و ... سرشارند كه امروزه كاربردي جز همان كاربرد مألوف يعني اشك‌انگيزي و ايجاد حزن در شنونده ندارند. در نتيجه مراثي‌اي از اين دست تنها به كار گرياندن شنوندگان معتقد در ايامي خاص از سال مي‌آيد و او را به سوي تأمل و تعمق و يا كشفي نو سوق نمي‌دهد.
اما رضا جعفري ـ آن گونه كه از مجموعه صبح شبنم برمي‌آيدـ مي‌كوشد چنين نسرايد و حتي اگر از همان مؤلفه‌هاي تكراري هم به عنوان ماده شعرش استفاده مي‌كند از زاويه ديد هميشگي شاعران آييني فاصله مي‌گيرد و در منظري تازه مستقر مي‌شود و حاصل اين تغيير منظر و تلاش براي تماشاي تصاوير و درك معاني تازه، سرايش ابياتي نظير ابيات زير است:

مصرعي روي زمين و مصرعي غرق حريق
پهلواني نيست اين ميدان و اين كب‍ّاده را؟
مرهمي بر زخمهاي پهلوي ساغر زنيد
تا بگيرد محرمي از جام نبض باده را
و يا:
ندارد آسمان حجره تو
به جز اقليم اشكت كهكشاني
نديدم پهن غير از بال جبريل
ميان خانه‌ات فرش گراني
به دست ذوالفقارت مي‌نهي دست
به دنبال خودت سر مي‌دواني
و يا:
چون ابر كز تمام خودش دست شسته بود
از اشك دانه دانه خود دست مي‌كشيد
اين آخرين سلام نمازش فقط نبود
از آخرين بهانه خود دست مي‌كشيد
نيز:
ز كاروان خبري ناتمام مي‌آيد
صداي پاي سر يك امام مي‌آيد
مگر كه از در دروازه سر آوردند
صداي همهمه و ازدحام مي‌آيد

و اهل فن مي‌دانند كه شاعر براي دست زدن به چنين ابداع‌ هايي در عرصه شعر مذهبي با چه وسواسها و احتياطهاي دست و پا گير و البته گاه بجايي دست به گريبان است و نوآوري در اين حيطه چه موانع سهمگيني در پيش رو دارد.

آنچه از شكل انتشار مجموعه «صبح شبنم» و موخره چند جمله‌اي شاعر بر آن برمي‌آيد اين است كه جعفري التفاتي به انتشار آثارش نداشته است، كه اگر داشت مثلاً برخي شعرهاي ضعيف مجموعه يا لااقل ابياتي از اين دست را:

پوسيده است بيعت چوبين مردمش
قابل براي تعارف بر موريانه نيست
يا:
خونت زمين علقمه را خيس مي‌كند
دارد ضريح تازه‌اي تأسيس مي‌كند

كه نارسايي آشكار وزني دارند حذف يا اصلاح مي‌كرد.
اما هر چه هست رضا جعفري در سلوك بي‌سر و صداي خويش به نتايج و بركات قابل اعتنايي رسيده است. همين كه با زباني يك‌دست و متوازن مضاميني تازه را در عرصه شعر آييني عرضه كرده است و تكاني ـ هر چند مختصر ـ به پيكر آن داده است، كم كرامتي نيست.
و باور كنيم از كسي كه سروده است:

بغل گرفته چو كوهي كه چشمه‌سار خودش
نشسته غرق تماشاي آبشار خودش
به رفت و آمد اين سايه‌ها ندارد كار
هميشه هست چو خورشيد گرم كار خودش
تو فرض كن كه كسي هم طواف او نكند
بس است اينكه خودش هست در مدار خودش
چه ايستادن سختي‌ست اينكه شب تا صبح
كسي قنوت بگيرد به انتظار خودش
چنان جدا شدن جسم بود از روحش
به راحتي نگذشت از سر مزار خودش
غريب مانده و جز اين چه چاره‌اي دارد
كه تا سحر بنشيند خودش كنار خودش
غبار مي‌شود و ذره‌ذره مي‌گردد
اگر به كوه بگويد يك از هزار خودش
چه فرق مي‌كند اينكه علي(ع) چه مي‌خواهد؟
خدا گذاشت علي(ع) را به اختيار خودش
در آينده بيشتر خواهيم شنيد.


امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: ۴.۳۳ با ۳ رای


نظرات

محمد هادی مقیسه
۳۰ مهر ۱۳۹۱ ۱۰:۴۰ ق.ظ
ممنون از زحمت امید مهدی نژاد عزیز انشاءالله تو ثواب شعر هایی که با خوندن این اثر ترقی می کنند شریک باشید...
یاعلی

آ...دل...ه
۲۱ مهر ۱۳۹۱ ۰۳:۱۱ ق.ظ
سلام
مطلب مفیدی بود
اما کتاب صبح شبنم اثر قدیمی این شاعر بزرگوار است
و بعد از آن گزیده ی اشعار این کتاب در سوادآیینه آمده
و سوادآیینه به نظر پخته تر میرسد

فرقانی
۲۹ شهریور ۱۳۹۱ ۰۶:۰۱ ب.ظ
سلام و تشکر از معرفی جامع تان. فقط نمی دانم چرا در تیتر نخست مطلب طلبگی و شاعری را به دو خط موازی تشبیه کرده اید. آیا این دو مقوله هیچ گاه به هم نمی رسند؟

حسینیه مدح و مرثیه
۲۶ شهریور ۱۳۹۱ ۰۶:۵۲ ق.ظ
درود بر عالم و عارف و شاعر پارسا رضا جعفری...

موضوعات