غروب بازی نور است و سایه ای گذران
ردیف صندلی و کیف های آویزان
تمام زندگی ام یک کلاس نقاشی است
تو نیستی و جهان، یک طبیعت بی جان
چه ساده زندگی ام را به قاب می گیری
به روی بوم، دو تا لکه، می شود انسان!؟
به روی دفتر من یک، دو خط سبز بکش
که باز گل بدهد این بهار و تابستان
فضای خلوت دانشکده، چه دلتنگم
ببین شباهت ما شاعران و گنجشکان!
غروب آمده و حرف تازه ای دارد
برای قصه ی یک مرد، قصه ی باران
بیا تو از سر «حافظ» به سمت «فردوسی»
دوباره شعر بگو چند دفتر و دیوان
بپیچ از سر «حافظ»، دوباره فردوسی
محیط بسته ی فکر من است این میدان
سر قرار نیامد نسیم و تنها ماند
دوباره حافظ سرگشته در شب تهران
شکوفه های دلم زیر گامهایت ریخت
به یاد خاطره هامان، بکش دو تا گلدان
دوباره رنگ بچین و دوباره طرح بزن
کتاب، پنجره، پرده، پرنده در ایوان