ابری و ... آفتاب ز درک تو عاجز است
شاعر: علی داوودی
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱ |
۲۱۰۹ |
۰
ابری و ... آفتاب ز درک تو عاجز است
لب تر مکن، سراب ز درک تو عاجز است
با اینکه حرف جاری ات از جنس چشمه است
حتی شعور آب ز درک تو عاجز است
همواره بی دلیل تو را حدس می زنم
تا فکر-این حجاب- ز درک تو عاجز است
یک عالمه بزرگی از انگشت های فهم
کودک – به این حساب- ز درک تو عاجز است
مضمون بیتی از غزلی سبز لهجه ای
هر برگ این کتاب ز درک تو عاجز است
تصویر سرنوشت منی، ای بزرگمرد!
وقتی که ذهن قاب ز درک تو عاجز است