آنقدرها که عاشق او بودم او نبود
شاعر: پروانه نجاتی
۲۴ خرداد ۱۳۹۱ |
۲۱۴۷ |
۰
آنقدرها که عاشق او بودم او نبود
در واژه های سوخته اش رنگ و بو نبود
من با تمام سادگی ام حرف می زدم
با چشم او ولی خبر از گفت و گو نبود
می گفت: با تو هستم و مثل تو عاشقم
اما درون سینه ی او های و هو نبود
حتی اگر قبول کنم لاف عشق را
آنقدرها که در به درش بودم او نبود
آنقدر محو او شده بودم که روز و شب
غیر از خیالش آینه ام رو به رو نبود
دامن کشیده بود و از این کوچه می گذشت
وقتی مرا مضایقه از آبرو نبود
آن روزها که چیدم از آن باغ سبز، سیب
دست فریبکاری اش این قدر رو نبود!