نگاه کن به غزل هاي داغ ديده ي من!
به دخترانِ پريشانِ مو بريده ي من
کدام تير تو را عاقبت نشانه گرفت؟
گوزنِ زخمي در بيشه آرميده ي من!
کدام کوره؟ کجاي جهان در آتش سوخت؟
که نرم شد دلِ فولادِ آب ديده ي من
دلم گرفته، دلم تنگ توست، باطل کن
طلسمِ اين شب تاریک را سپيده ي من!
نمي رسد به سرِ شاخه دستِ من، تو خودت
بيفت در سبد اي ميوه ي رسيده ي من!