هر تکه از دنياي من، از ماه تا ماهي...
هر قدر، هر جا، هر زمان، هر طور مي خواهي!...
حتي اگر مثل زليخا آبرويم را...
از من نخواهي ديد در اين عشق کوتاهي!
حتي اگر بي رحم باشي مثل ابراهيم
نفرين؟... زبانم لال!... حتي اخم يا آهي!...
من آخرين نسل از زنان عاشقي هستم
که اسمشان را راويانِ قصه ها گاهي...
من آخرين مرغ جهانم، آخرين گنجشک
که در پيِ افسانه ي سيمرغ شد راهي...
حالا بگو در ظلمت جنگل چه خواهد کرد
شاهينِ چشمانِ تو با اين کفترِ چاهي؟