پلکی بزن که میکده ها را عیان کنی
داروغه های معرکه را مهربان کنی
هنگام آن رسیده که بی پرده بگذری
تا سالخوردگان جهان را جوان کنی
روزی به رسم گوشه نشینان اشاره کن
تا مرگ را دو کودک شیرین زبان کنی
من با صدای پای تو پروانه می شوم
باور نکن! بیا که شبی امتحان کنی
میخانه های خلوت شب را شلوغ کن
چرخی بزن که درد مرا زعفران کنی
آتش بپوش تا به زبانی که خاص توست
احوال سینه سوختگان را بیان کنی
ای ناگهان قاطع تکرارهای تلخ
بنشین که ناگزیر مرا، ناگهان کنی