حسین این طرف و هر چه تیرگی آن سو / میثم داودی

مباد مسخ شدن در شبِ سراب، به پیش!
آهای لشکر بی‌تابِ آفتاب، به پیش!

نمانده راه زیادی به فتح این قلّه
مگرد مستِ دهان‌دره‌های خواب، به پیش!

مباد لانه کند در دل تو نیرنگش
که کرکسی‌ست پسِ جلد این عقاب، به پیش!

بیا به تاخت بتازیم در دل ظلمت
که صبح منتظر ماست، هم‌رکاب به پیش!

به آسمان بنگر، گرچه سر به سر ابری‌ست
کمان کشیده به پرتاب یک شهاب، به پیش!

جهان، جهانِ زیان است، پس خیال مکن 
که بسته راهِ تو را حرف ناحساب، به پیش!

حسین(ع)این طرف و هرچه تیرگی آن سو
مشخص است، نمان ماتِ انتخاب، به پیش!

زنانِ عاشقِ بانوی نور و آب، به گوش!
آهای لشکر مردان بوتراب، به پیش!

اگرچه پیچ و خم و سنگ و صخره بسیار است
هنوز می‌رود این رود با شتاب به پیش

اسیرِ پرسش بی‌پاسخ است هر بن‌بست
مباش بند سوالات بی‌جواب، به پیش!

گشوده رو به تو آغوش، پرچمِ میهن
بدون واهمه، سرباز انقلاب، به پیش!
139 0

و الصبحِ إذا أسفرَ این رمز قیام است / فائزه امجدیان


خشمیم که در چله‌ی هر تیر و کمانیم 
چشمیم که آن سوی افق را نگرانیم

آهیم که برخاسته‌ایم از دل مظلوم 
ماهیم، که در هر شب تاریک، نشانیم

دریا نسب ماست! بگویید به مرداب
او مرده و ما تا ابدالدهر روانیم!

ما وعده‌ی حقّیم، نخواهید نجنگیم!
ما راهی قدسیم، نخواهید بمانیم!

خواندیم شبی حَیِّ عَلیٰ خیر العمل را
ما مأذنه در مأذنه تفسیر اذانیم

هم تیزی شمشیر، هم آرامش تدبیر
پیریم و صبوریم، جسوریم و جوانیم

آنها همگی تازه رسیدند به دوران!
ماییم که هم‌قدمت تاریخ جهانیم!

دل‌نازکی غنچه و سرسختی صخره
ما جمع تضادیم، هم اینیم و هم آنیم 

آری! دل ما پر شده از صبر مذاب است
ما کوه دماوندِ به فکر فورانیم!

بغضیم و گره خورده به حلقوم حقیقت 
فریاد برون آمده از حلق زمانیم 

ما را که ضمیری‌ است پر از شوق شهادت
تهدید کن آری! که سراپا هیجانیم

و الصبحِ إذا أسفرَ این رمز قیام است
وقتش شده شب را سر جایش بنشانیم
152 0 5

نسلِ شکست خورده یِ قابیل را ببین / معصومه جراح زاده


برخیز و مرگباریِ سجیل را ببین
بر بامِ شهر طیرا ابابیل را ببین

روشن شد آسمان و زمین از هجومِ نور
دستِ خدا و یاریِ جبریل را ببین

موشک به موشک از دلِ شب؛رد شدیم ما
تیغِ خدا به فرقِ اباطیل را بیین

وحشت زده ؛ خموش و گرفتارِ هم شدند
نسلِ شکست خورده یِ قابیل را ببین

دست خدا نوشت که این وعده صادق است
تورات را مرور کن ! انجیل را ببین

گفتی زدیم نیست جوابی برایِ ما...!
حالا بیا و غرّش سجیل را ببین
126 0

در کشتی نوحیم اگر، هیچ غمی نیست!  / بهجت فروغی مقدم

آرام بمانید! که این کارِ کمی نیست! 
تا قلّهٔ این دامنه بیش از قدمی نیست 
 
بیدار بمانید! که گهوارهٔ خواب است،  
آن جاده که در رهگذرش پیچ و خمی نیست 
 
صد موج به راه افتد و صد سیل ببارد 
در کشتی نوحیم اگر، هیچ غمی نیست! 
 
سودی‌ست شهادت که در آن نیست زیانی 
راهی‌ست ره عشق که در آن عدمی نیست! 
 
صد شکر که از تازش طوفان حوادث 
بر چهرهٔ معشوق نشان المی نیست 
 
در بارش باران شهاب شب آشوب 
صد شکر که بر ابرویت ای ماه خمی نیست 
 
آرام بمانید، که این کار کمی نیست! 
آسوده... که چون می‌گذرد هیچ غمی نیست!
 
 
133 0 5

این حرمله عمرش شده کوتاه در متن خبرها بنویسید / عالیه مهرابی

آوازهٔ این باغ بلند است بر کوه و کمرها بنویسید 
افسانهٔ ایران کهن را با خون جگرها بنویسید

شد تار گلوها همه گلریز شد پود جگرها همه گلبار
بر نقشهٔ قالیچهٔ ایران از بزم هنرها بنویسید

از همهمهٔ محتشم امشب در جان دواتم بچکانید
از حنجر خونین پسرها بر دست پدرها بنویسید

تسبیح منا و عرفاتند هر دانه که بر خاک فتادند 
از عطر شهادت‌کدهٔ ما از باغ ثمرها بنویسید 

سر بود که بر دار نشاندیم جان بود که از سینه رهاندیم 
رفته‌ست چه سردار رشیدی از نیزه و سرها بنویسید 

از هشت سفر رد شده این خاک از زخم تبر رد شده این باغ
ما داغ نشاندیم به سینه از خوف و خطرها بنویسید

بر دست پدر غنچه کشید آه عباس علی می‌رسد از راه
این حرمله عمرش شده کوتاه در متن خبرها بنویسید
 
119 0

ایران اشاره ای به جهانهای ماوراست / قربان ولیئی

ایران
کشور که نیست
منظومه ایست
با بی شمار اختر سرخ و سپید و سبز
چرخنده در مداردرخشان نور و شور
فرزانگیست
                مرکز این نظم لایزال
ایران اشاره ای به جهانهای ماوراست
ایران یگانه است
ایران یگانگیست
از خاک پاک حافظ و عطار و مولوی
فردوسی و سنایی و خیام و گنجوی
فواره می زند  نغمات روندگی 
ایران نمردنیست
ققنوس دیگریست
پیغام آسمانی آن پیک واپسین
در این دیار
آهنگ و رنگ هوشربایی گرفته است
ایران سیاوش است
از خان آتشین
خواهد گذشت
از هفت خان رزم
تا هفت شهر عشق
ایران
کشور که نیست
منظومه است..
160 0

به نام نامی حیدر به پا خیزید موشک‌ها! / مبین اردستانی

هم از غیرت، هم از انگیزه لبریزید موشک‌ها!
به نام نامی حیدر به پا خیزید موشک‌ها!

طلسم کهنهٔ افسون صهیون را به اعجازی
دمادم بشکنید، از حق نپرهیزید موشک‌ها!

دمار از روزگار هر که با میهن درافتاده
برآرید ای شما که عبرت‌آمیزید؛ موشک‌ها!

اگر تهران، اگر مشهد، اگر شیراز، اگر ایلام
اگر اهواز و کرمانشاه و تبریزید موشک‌ها!

به تفسیر شکوه ما عقاب‌آسا به پا خیزید
هلا کرک و پر کرکس فرو ریزید موشک‌ها!

برای دوستان آرامش دل، راحت روحید
ز جمع دشمنان بیچاره‌انگیزید موشک‌ها!

به پا خیزید و دشمن را به گور خویش بنشانید
و با اجداد ملعونش درآمیزید موشک‌ها!
 
132 0

الله اکبر ! الله اکبر ما همزبانیم ! ما هم صداییم! / فاطمه معصومه شریف

انا فتحنا! پیروز ماییم!
کابوس شیطان! خشم خداییم 

الله اکبر ! الله اکبر
ما همزبانیم ! ما هم صداییم!

اهل دیار مردان غیرت
گمنام اما، نام آشناییم

یک روز با سنگ ! یک روز با جنگ
ما خصم شیطان ! اهل مناییم

جنگ است و جنگ است، دستم تفنگ است
ما اهل ذکریم، اهل دعاییم 

در ذهن تاریخ جایی ندارید 
ما ابتداییم ،ما انتهاییم

انا فتحنا ! انا فتحنا
پیروز ماییم ! پیروز ماییم

 
170 0 5

تا حال من خوب است حال زندگی خوب است / فاطمه زاهد مقدم


با یک بغل دلواپسی باید 
با بچه ها مشغول بازی باشم این شبها
باران و طوفانم ولی باید
یک مادر آرام و راضی باشم این شب ها

از مرز و بوم و قهرمان‌هایش
گاهی برای کودکانم قصه میخوانم
دنیا نمی خواهد ولی باید
 من مادر اسطوره سازی باشم این شب ها

 سجاده ام پهن است یک گوشه
 تا حال من خوب است حال زندگی خوب است
آرامش این خانه یعنی من
دور از هیاهوی مجازی باشم این شب ها

حال دلم با گفتگو خوب است
 وقتی که با همسایه و با دوست هم‌دردم 
همصحبتی خوب است؛ بنشینید! 
باید زن مهمان نوازی باشم این شب ها
 
155 0 5

با قاتلان خود چه کسی راه آمده‌ست؟ / فائزه زرافشان

دل‌های ما هنوز پر از داغ بی‌حد است
ایران من، ادامه بده، راهْ مقصد است

ای سرو زخم خورده که سر خَم نمی‌کنی
بیچاره است هر که تو را خنجری زده‌است

نام تو را به گوش جهان جار میزنيم
ای میهنی که صبر و جهادت زبانزد است

مرگا به ما که خام امان‌نامه‌ها شویم
با قاتلان خود چه کسی راه آمده‌ست؟

از داغ نخل‌های به آتش درآمده
دل در میان سینه‌ی ما نیست، غمکده‌ست

اما همیشه در دل امواج ناخوشی
دست وطن به دامن آن صحن و گنبد است

هیهات اگر بهشت بسوزد،
 ندیده اید؟
"یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است"
 
143 0 5

شاعر به سکوتی، سخنت را نفروشی / سیدمهدی حسینی

گفتی که: غیوری؛ سخنت را نفروشی! 
در عربده‌ها جان و تنت را نفروشی

گفتی که: همین خاک دلیران، کفن توست
آری وطنت را،  کفنت را نفروشی

این خاک مقدس وطن توست، تن توست
تو یاد گرفتی که تنت را نفروشی؟ 

بالیدی در دامن یک عشق مقدس
هشدار، که مام وطنت را نفروشی! 

نقش گل این دشت، روی پیرهن توست
گل‌های روی پیرهنت را نفروشی

مگذار دهانت را با سنگ ببندند
ای چشمه‌ی جوشان، دهنت را نفروشی

بی عرضگی محض، سکوت است و تماشا 
شاعر به سکوتی، سخنت را نفروشی

من قطره و ما با هم دریای شکوهیم
هشدار که این ما و منت را نفروشی

تو شاعری و شعر مگر اهل سکوت است؟ 
هان! طوطی شکرشکنت را نفروشی

این آتش سوزنده، گلستان وصال است 
ققنوسی اگر، سوختنت را نفروشی! 

 زور و زر و تزویر، دلت را نفریبد
ای کوفه! حسین و حسنت را نفروشی!
142 0

صدا مخابره شد / سعید مبشر

جهان مکالمه‌ای بود بین ذلّت و مرگ
که ایستادگی از موج‌ها مخابره شد
میان دود فرو رفت ناگهان تصویر
ولی صدای تو آمد... "صدا" مخابره شد

به آفتاب بگو نور و خنده پخش کند 
درختِ سرو بیاید پرنده پخش کند
رسانه شعر مرا نیز زنده پخش کند
که زنده‌، روح دلیرت به ما مخابره شد

خبر سپیده‌ی صبحی میان تیر و تفنگ
خبر ترانه‌ی شادی به رغم وحشت جنگ
خبر که آینه‌ای بود در تهاجم سنگ
شبیه عطر گلی در فضا مخابره شد

تو دل به آب زدی آن‌چنان روان و سلیس
که احتیاج ندارد به شرح و زیرنویس
میان این‌همه کتمان، میان این‌همه هیس!
بگو صدای بهار از کجا مخابره شد؟

طنین صاعقه‌‌‌ها از فراز آتش و خون
روانه بود به خرگاه دشمنان زبون 
کدام جعبه‌ی جادو؟ کدام تلوزیون؟
صدای سرخ تو از کربلا مخابره شد
 
204 0 5

امروز جهان از تو خبر خواهد گفت / شهاب مهری

از صحبت روشن "سحر" خواهد گفت
از مجری و قاب شعله‌ور خواهد گفت

دیروز تو اخبار جهان را گفتی
امروز جهان از تو خبر خواهد گفت
 
134 0 5

راستی وجدان خود را با چه راضی می‌کنی؟ / متین پسندیده

خوب بنگر در کدامین جبهه بازی می کنی
راستی وجدان خود را با چه راضی می‌کنی؟

دوستی یا دشمنی؟ تکلیف را معلوم کن
عِرق اگر داری بیا و حیله را محکوم کن

ریشه ات اینجاست آری از تبرها دور باش
تیرگی را پس بزن در جستجوی نور باش

دست در دست وطن کاشانه ات را حفظ کن
وقت جنگ است ای برادر خانه ات را حفظ کن

راستی یادت بیاید خاک ما ناموس ماست
بر زمین خورد آن کسی که عزت ما را نخواست
142 0 4

دید دنیا چطور ایران برد / فاطمه عارف نژاد

اخم کردی و رعدوبرق آمد
ابرها را به سمت باران برد
آرزوهای دوربردت را 
باد تا رزمگاه طوفان برد

ماه بود و غرور دیدن تو 
وقت، وقت ستاره‌چیدن تو
شب غم را نگاه روشن تو 
به افق‌های نورباران برد

به کجاها نگاه می‌کردی 
که دل دوردست‌ها لرزید؟ 
چشم‌هایت چه دوربینی بود 
که دل از برجک نگهبان برد؟

رنگ خون می‌نوشت خودکارت
چرخ زد دور نقشه پرگارت
برق چشم همیشه‌بیدارت 
خواب از چشم نابکاران برد

یا علی گفتی و ارادهٔ تو 
پنجه در پنجهٔ ستم انداخت
دست‌هایت چه آبرویی از 
همهٔ دستگاه شیطان برد

ساحران چاره جستجو کردند: 
«راه حل چیست؟» گفتگو کردند
تا همه هرچه بود رو کردند
قهرمان یک عصا به میدان برد

لشکر دیو و دد صف اندر صف
آرش از خاک خود گرفت هدف
امر حق آمد، از کمان شرف
تیر با اشتیاق فرمان برد

نه فریب و نه قصه‌پردازی
در شبِ پخش زندهٔ بازی
دید دنیا چطور باخت حریف
دید دنیا چطور ایران برد
129 0 5

خدا نابودی آن را بشارت داده در قرآن / محمد شکری فرد

دوباره آسمانش غرق طوفان می‌شود آری
شبی تا صبحدم سجّیل‌باران می‌شود آری..

خدا نابودی آن را بشارت داده در قرآن
خدا هر آنچه می‌خواهد فقط آن می‌شود آری

پس از عمری ستم این قومِ بدآیینِ کودک‌کش
بیابان در بیابان باز ویلان می‌شود آری

فرو می‌پاشد از هم هیبت پوشالی خیبر
به دست فاتحان با خاک یکسان می‌شود آری

شبی که زیر یوغ تیغ موشک‌ها خودش را دید
اگرچه دیر، از کارش پشیمان می‌شود آری
117 0

این جوشش خون شهیدان است می‌بینی؟ / زهرا سپه کار

این جوشش خون شهیدان است می‌بینی
عشق است و اعجاز است و ایمان است می‌بینی

چشمان مظلومان عالم روشن از نورش
این‌ها شهاب رجم شیطان است، می‌بینی 

این آذرخش از چشم خیس کودکی تشنه‌ست
نفرین ابر و آه طوفان است، می‌بینی 

این ضجّۀ زن‌های مانده زیر آوار است
فریاد مردان رجزخوان است، می‌بینی

آتشفشان شعله‌های انتقام است این
این انفجار بغض وجدان است، می‌بینی 

لبخند طهرانی‌مقدم‌هاست، موشک نیست
این وعدۀ سرخ شهیدان است می‌بینی
133 0

بستیم بر کمر، قلم آبدیده را / سجاد حیدری قیری

تا بشکنیم مرز شعار و قصیده را
بستیم بر کمر، قلم آبدیده را

گفتیم یا کریم و سرودیم از بهار
خواندیم نوحه ی گل در خون تپیده را

ما هم پرنده ایم و به کرّات دیده ایم
سرهای بی شمار به ناحق بریده را

ما کهنه ایم و زود فراموش می کنیم
افسانه های تازه به دوران رسیده را
108 0

پهپاد نه! سوز دل مظلومان است / علی داوودی

بشنو که جهان نام جهانگیر من است
پیروزی ناگزیر تقدیر من است

سر میدهم و نمیدهم تیغم را
تنها سپرم تیغه شمشیر من است

موشک نه!؛ که این دعای محرومان است
پهپاد نه! سوز دل مظلومان است

هر تیر که بر هدف خورد در میدان
فریادی از بریده حلقومان است
101 0

هو یا علی بلند شد از جان عاشقان / حسن زرنقی

با مشت آهنین به دهان ستم زدی
آری معادلات جهان را به هم زدی 

بغض سکوت حنجره‌ها را فشرده بود 
اما تو از صلابت فریاد دم زدی  

دستت پر از ستارۀ دنباله‌دار بود 
آن شب که صبح صادق ما را رقم زدی 

آن شب تو ای شهاب رهایی چه دیدنی 
بال و پری به بام بلند حرم زدی 

از آسمان مسجدالاقصی گذشتی و...
بر خاک انبیای الهی قدم زدی 

هو یا علی بلند شد از جان عاشقان
تا بر صف یهود به تیغ دو دم زدی 

بر قله‌ها شکوه تو حالا چه دیدنی‌ست 
حالا که بر بلندی عالم علم زدی

سیلی تو به صورت صهیون فقط نبود 
سیلی به هر چه دشمن نامحترم زدی
128 1 5

 
صفحه 3 از 5ابتدا   1  2  [3]  4  5  انتها