علی انسانی
گر کشم خاک پای تو در چشم خاک را با نظرکند زر، چشم
گربه پای تو ریخت گوهر اشک تحفه از این نداشت بهتر، چشم
بخت را کرد خاک بر سر، دل خاک را ریخت آب بر سر، چشم
آب، کی داده خاک را بر باد با من این کار کرد آخر چشم؟
گرچه تردامنم، امیدم هست نشود خشک تابه محشر، چشم
دیده و گریه، هر دو همزادند یا بود طفل، اشک و مادر، چشم
یاد از ساقی حرم کردم آن به امالبنین وحیدر، چشم
از قد و قامتش مپرس ز من که ندیده چو او صنوبر، چشم
تا ببیند هلال ابروی او گشت گردون ز ماه و اختر، چشم
گفت دل،گریه کن بر او شب و روز گفت، چشم به خون شناور، چشم
کف آبی چو پیش لب آورد دید در آب،عکس اصغر، چشم
کرد سوز دلش مجسم، دل کرد چشم ترش مصور، چشم
آب بگذاشت، آبرو برداشت بر لبش دوخت حوض کوثر، چشم
با تن او چه شد، مپرس و مگوی که ندید ونداشت باور، چشم
سر،دو تا گشت و هر دو دست، جدای مشک، بیآب و خشک لب، تر چشم
چشم بر راه پای جانان بود ناگهان تیر کرد سر در چشم
آمد و شرح اشتیاق نوشت شد قلم، تیرخصم و دفتر، چشم
برد ایثار را به اوج کمال تیردشمن گرفت تا پر، چشم
بعداز آن چشم، بهر دیدن یار بود او رابه چشم دیگر چشم
بخت آن چشم هم چو بود به خواب شد سر ازیر خون سر در چشم
تا به پا تا سرش بگرید خون جوشنش گشت پای تا سر، چشم
بر زمین چون ز صدر زین افتاد داشت بردیدن برادر چشم
رفتم از دست، پای نه به سرم گوشهی چشمی ای به داور، چشم
تا به بالین او حسین آمد مهرو مه دید در برابر، چشم
سرو استاده، نخل افتاده به تماشا، گشوده لشکر چشم
گفت،خواندی مرا که آمدهام باز کن بر من ای برادر! چشم
درحرم روی کن که دوختهاند بر رهت چند دردپرور، چشم
بر رخ طفل چشم در راهم طفل اشک است راهی از هر چشم
پاسخ او چه آورم بر لب ننهد در میانه پا گر چشم
گویم ار نیست آبآور و آب جای سقاست آبآور چشم
مجموعهای از قصاید والا و باشکوه
سنت استقبال از شعر دیگری و به اقتفای شاعری دیگر سرودن، دیرینگی و قدمت فراوانی دارد.مثلاً حافظ بسیاری از شعر شاعران پیشین خود را استقبال کرده، نیز صائب بسیاری از اشعار حافظ را... این حرکت، در شعر ولایی نمود خاصی دارد بویژه اگر شعر با وزن مخصوص یا ردیف جذاب و تازهای همراه شده باشد. از شعرهایی که با ردیف خاص سروده شده و ذهن دیگر شاعران را به خود مشغول داشته و آنان را به استقبال و نظیرهگویی واداشته، قصیدهای با ردیف «چشم» است که در آثار شاعرانی چون علی انسانی، غلامرضاسازگار، سهیل محمودی و ... وضوح و برجستگی خاصی دارد.
فارغ از این بحث که کدامیک از شاعران آغازگر این نوع شعر با ردیف خاص «چشم» بودهاند،دربارهی قصیدهی معروف علی انسانی باید اذعان داشت که این شاعر ولایی در اکثر ابیات، از ظرفیتهای لازم برای تعالی هنری شعر، استفادهی بهینهای داشته است. گاه به زبان تصویر، عکس علیاصغر، ششماههی کربلا را به چشم میآورد و گاه به شیوهی قصیدهپردازان بیتها را عرصهی لفظپردازی، تناظر و موازنه و دیگر تکنیکهای بدیع میکند. گاهی چشم، جزئی از یک کنایه میشود (مثل چشم داشتن) و گاه در جایگاه مسندالیه و گاه نهاد یا مفعول ... به هر تقدیر در تمامی عرصهها «چشم» به عنوان یک مضمون عاشورایی، مجموعهای از قصاید والای غیرت، شهامت، وفاداری و شهادت را رقم میزند. عمر این هنر قصیدهپردازی امیدواریم بلند بماند و باشکوه، چونان که هست.