پس تو هم چندان که می گویی مرا نشناختی

شاعر: علیرضا بدیع

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ | ۵۱۱۵ | ۰
من نبودم آن که از من در خیالت ساختی
پس تو هم چندان که می گویی مرا نشناختی

سرنوشت قهرمانی مثل من این قصه نیست
راوی من! داستانت را چه بد پرداختی

سبز بودم –چون صدای کاج در میدان تیر-
بیرق از پیراهن خونین من افراختی

دل خور از دشنام دشمن نیستم! وقتی تو نیز
جای دست دوستی خنجر به سویم آختی

تا چه قانون جدیدی کشف خواهد شد؟ مرا
مثل سیبی نیم بسمل بر زمین انداختی

روزگار از چهره ات روبند بر می افکند
کنیه اش سهراب بود آن کس که سویش تاختی

خیل بیدق ها دمار از شاه در می آورند
باز هم این بازی پر ماجرا را باختی...
امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 3.5 با 12 رای


نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.