یک اسم، یادگار کسی که تو نیستی
اسمی به اعتبار کسی که تو نیستی
زندان ـ هزار و سیصد و پنجاه و پنج ـ مرد
عکسِ شماره دار کسی که تو نیستی
در پارک، صندلی کنار تو خالی است
در فکر او، کنار کسی که «تو» نیستی
مردِ مچاله ـ ساعتِ بیهوده ـ شهرِ گیج
یک زن، در انتظار کسی که تو نیستی...
تو مرده ای و چند بلوک آن طرف تری
او رفته بر مزار کسی که تو نیستی
نفرین به روزگار تو که نیستی کسی!
نفرین به روزگار کسی که تو نیستی!