ای چشمت از آیات رحمانی، نویدی!
با یک نگاه از من رسولی آفریدی
شیرین تر از خورشید صبحی با طراوت
زیباتر از لبخند مردی ناامیدی
شب ها که می خواهم بخوابم، گرم و سیال
در کوچه ها همراه، در باران شدیدی
در من که گنگم، بغض مردی داغدارم
شیواتر از گنجشک ها در صبح عیدی
هر وقت باران بود و یادی کردی از من
یک شاخه گل بگذار بر گور شهیدی