دزد دیروزیِ ما شد خوش نام...

شاعر: نسیم عرب امیری

۲۶ فروردین ۱۳۹۶ | ۵۶۶۰ | ۱
«داشت عباس قلی خان پسری»
پسر ناخلف و خیره سری
 
پسری تخس و شرور و بد نام
باعث شرم تمام اقوام
 
از همان بچگی اش بد لج بود
طینتش باطل و دستش کج بود
 
«بس که بود این پسره خیره و بد»
جیب بابا _ ننه را هم می زد
 
خانه را یکسره غارت می کرد
وقت و بی وقت شرارت می کرد
 
نه سر ظهر ، نه شب منزل بود
دایماً توی خیابان ول بود
 
هر چه را باب پسندش می دید
توی یک چشم زدن می دزدید
 
بس که جرمش بد و سنگین شده بود
قسمتش ناله و نفرین شده بود
 
تا که آخر زد و در دام افتاد
تشت رسوایی اش از بام افتاد
 
چشمش افتاد به مأمور پلیس
از عرق گشت سرا پایش خیس
 
چیده شد بال و پرش در زندان
«ای پسر جان من!این قصه بخوان»
 
بعد یک دوره ی کار آموزی
پیش داش اکبر و اصغر قوزی
 
توبه کرد از دله دزدی کردن
گفت: «دیگر دله دزدی  قدغن
 
گر برون آیم از این خارستان
بنده کاری بکنم کارستان»
 
با زبان بازی و با حّرافی
کلک و حقّه و مهمل بافی
 
دزد دیروزیِ ما شد خوش نام
صاحب منزلت و پُست و مقام
 
پسر قصه یِ ماشد آن پشت
آدم منحرف و دانه درشت
 
الغرض آن پسر قند عسل
کار ها می کند از پشت و پَسَل
 
بخت، یارش شد و بارش شد بار
نفسی می کشد این گوشه کنار
 
کشتی اش می برد از هند به  رُم
از نخ قرقره تا بمب اتم
 
صاحب حرمت روز افزون است
از کرامات خودش ممنون است

نسیم عرب امیری

امتیاز دهید:
Article Rating | امتیاز: 4.29 با 14 رای


نظرات

مصطفی مالکی
۳۰ بهمن ۱۳۹۳ ۰۲:۲۹ ب.ظ
قشنگ بود...