جمع آیات

علی مؤیدی

1391/10/08
دوستان عزیزم سلام
اکنون که بر سر این دکمه ها می کوبم، دلم می لرزد و دستم.
باید فریاد کنم که ساعات با شما بودن جزء بهترینهای عمرم بود. از اینکه امروز هم در کنارتان نشستم نیز احساسم، احساس قهرمانی ست بر قله ی افتخار. چه روزهای خوبی بود با شما بودن در سه شنبه های انجمن و هر روزِ اینجا. دوستان عزیز، من امشب در حضور شما با تمام عروض ها و قافیه ها، الفاظ و تصاویر، مدادها و ورق ها و تخیل ها خدا حافظی می کنم. من از آیات غمزه خداحافظی می کنم و از تمام هم آیاتی های عزیزم. می روم تا شاید، و فقط شاید، روزی عاشقانه و عارفانه بازگردم به دنیایی که بدان تعلق دارم. در یک کلمه من بدرود شعر می گویم. بدرود عاشقانه هایم و نه عاشقی هایم. اگر خاطری را رنجاندم، یا دستی را لرزاندم، به بزرگی دنیایتان از من بگذرید. "نه دلی مانده نه دستی که بگریم بنویسم". دوستان عزیزم، با شما بودن را دوست دارم. این روزها را فراموش نمی کنم روزهای با شما بودن را. روزهای پر از آیات غمزه را. دیر آمدم و زود می روم اما به قدر یک عمر، خاطراتتان سبز است در ضمیرم.
"خداحافظ ای سرزمین خیالی"
والسلام علی من اتبع الهدی
علی مویدی- 8 دیماه 1391
ساعت 23:41
"یـــــــــاعـــــــــلی"
  • جواد محرابیآقا چرا...

    همش تقصیر آقای بیاتانیه اصلا جلسه میخواستیم چیکار.اون از سایت که خراب شد اینم از آقای مویدی که کلا تر شعر کرد
    حسن خان:باش تا صبح دولتت بدمد/کاین هنوز از نتایج سحر است
    حالا که اینجور شد منم میرم کربلا بر نمیگردم1391/10/08

  • سیدعلیرضا جعفریسلام
    جلسه امروز انگار جوش خیلی سنگین بوده که
    شما به خداحافظی کردن مجبور کرده...
    بهرحال هرچه خودتون صلاح میدونید
    حق به همراهت1391/10/08

  • رضا حاج حسینیعجب !!!!1391/10/09

  • فاطمه دبیری
    شکستگیِ قلم شما چرا؟!1391/10/09

  • احسان کاوهسلام آقای مویدی عزیز منتظریم با دست پر برگردید...1391/10/09

  • محمد هادی مقیسهبرو بخواب ....ولی صبح برگرد.1391/10/09

  • زهرا بشری موحدحالا یه قافیه رباعی تون مشکل داشته ، شکست عشقی که نبوده. این قدر افسردگی نداره برادر:)))1391/10/09

علی مؤیدی

1391/10/07
امروز هوای من شده بارانی
تو، در پس ماجرای این طوفانی
آتش زدی و نتیجه اش شد باران
ای عشق، مرا چه خوب می سوزانی
  • علی مؤیدیقدیمی بود بیخیالش
    خیلی حرص نخورید
    ممنون1391/10/07

علی مؤیدی

1391/10/05
«ماه زمستانی»

امشب چه دلگیرم من از سرمای این ماه
نامهربانی های بی معنای این ماه
می لرزم و دندان به هم می سایم انگار
پایان نمی یابد شب یلدای این ماه
بر زخم بی درمان نمک می پاشد این سوز
آه از نمک نشناسیِ شبهای این ماه
بیزارم از دنیای بی باران و ابری
بیگانه ام بیگانه با دنیای این ماه
دل کندم از گرمای تو، خورشید فردا
دیگر نمی بینم تو را همتای این ماه
خود را نشانم داد و سردی کرد و افسوس...
من ماندم و سرمای تن فرسای این ماه
این شب گذشت از من ولی دردش...بماند
می ترسم از فردا و پس فردای این ماه

نکته: تعیین مصداق این "ماه" باشد بر عهده ی مخاطب
  • رضا حاج حسینیخیلی قشنگ بود. تو دفتر اشعار ارسالی هم بذارید. مخاطبین اونجا بیشتره.
    بر زخم بی درمان نمک می پاشد این سوز
    آه از نمک نشناسی شبهای این ماه
    ...
    این شب گذشت از من ولی دردش...بماند
    می ترسم از فردا و پس فردای این ماه1391/10/05

علی مؤیدی

1391/09/29
این رباعی ساده و بی آلایش، تقدیم به رقیه ی بنت الحسین:

در شأن تو نیست، خانه ی خاکیِ ما
غـــمگین مشو ای پدر ز غمناکـیِ ما
لـــبخند بـــزن، خــــدا مـــرادم را داد
ای نور، خوش آمدی به تـــاریکیِ ما
  • حسن بیاتانیخیلی خوب.... برای آخرین بار اخطار می کنم که این اشعارو توی دفتر اشعار بذار وگرنه...........1391/09/29

  • علی مؤیدیوگرنه چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من گردنم خیلی کلفته ها
    مراقب باش


    ارادت
    سوال: اونجا خصوصیتش چیه؟1391/09/29

  • يوسف رحيميدر شأن تو نیست، خانه ی خاکیِ ما
    غـــمگین مشو ای پدر ز غمناکـیِ ما

    طيب الله برادر1391/09/30

  • يوسف رحيميدر شأن تو نیست، خانه ی خاکیِ ما
    غـــمگین مشو ای پدر ز غمناکـیِ ما

    طيب الله برادر1391/09/30

  • يوسف رحيميدر شأن تو نیست، خانه ی خاکیِ ما
    غـــمگین مشو ای پدر ز غمناکـیِ ما

    طيب الله برادر1391/09/30

  • علی مؤیدیممنون از لطف دوستان به خصوص آقا یوسف رحیمی
    بالاخره من نفهمیدم خصوصیت دفتر اشعار چیه؟
    اگه شعرامونو اونجا بزاریم چی گیرمون میاد؟
    امتیازش نسبت به اینجا چیه؟
    ایها الناس
    یکی منو راهنمایی کنه1391/09/30

  • علی مؤیدیخانم ایمانی
    این نی نی ناز، انگشت کوچیکه ی بچه ی منم نمیشه
    البته 5 ماه دیگه به دنیا میاد انشاالله
    دوستان عزیز
    برای بچه م و مادر بچه م دعا کنید ممنونم1391/09/30

  • علی مؤیدیالبت نگفتم این زیبا نیست
    گفتم انگشت کوچیکه نمیشه
    یعنی بچه ی من خیلی زیباست
    هر پدر و مادری، بچه شونو زیباترین بچه ی دنیا می بینن
    خانم ایمانی وقتی مادر شدید نظرتون رو می بینم البت انشاالله
    1391/09/30

  • علی مؤیدییه دانشمندی میگه:
    در گذشته شش نظریه داشتم در مورد تربیت فرزند
    اما حالا که شش فرزند دارم هیچ نظری ندارم!1391/09/30

  • محمد شیاسیاحسنت...1391/10/02

علی مؤیدی

1391/09/27
سلام دوستان
منم جو گیر شدم وبلاگ زدم
آخه کسی نیست بگه....
اگه تونستید یه سری بزنید
اسمشو گذاشتم: ما فی الضمیر

ma-fi-alzamir.persianblog.ir
  • فاطمه دبیریتونستیم
    مبارک باشه1391/09/27

  • علی مؤیدیممنون1391/09/27

  • يوسف رحيمياز بس که شب آمدی و رفتی هر روز
    هر روز شبم شده ست و هر شب روزم

    ان شاء الله که هميشه به روز باشي برادر!1391/09/28

  • محمد میرزاییجوگیر نشدی که وبلاگ زدی ...
    جوگیر شدی که اسمشو گذاشتی «ما فی الضمیر»
    :)
    ::
    ارادت داریم ...1391/09/28

  • علی مؤیدیارادت داریم آقا میرزایی
    کلا جو گیری بود
    نمیدونم چرا این روحیه ی طنز رو نمیتونم کنار بگذارم
    شرمنده1391/09/28

علی مؤیدی

1391/09/26
«قانون»

تو قانــونی هــمان قانــونِ از مــی تــا به نــی جــاری

چه جامی در چه کف دیدی که جانت را به کف داری؟

تــمام ســنگها هــم ســجده بر پیــشانــی ات بــردند

امــان از کــبر ابــلیســی پــس از یـک عــمر دیــنداری

ســـــــــــــر آوردی کــه لاتِ امــتت را ســر بــیــنــدازی

ســـرافرازی کــن ای کــعبه که صــدها قــرن ســرداری

بـــه دســـت مــصلحت اندیش ها کــفرِ تـو ثابت شــد

هـــمان عـــمامه چـــرکین هـــای عــلم آلـــودِ درباری

تـــو را گـــریان فـــراخواندند و حــــالا بر تو می خـندند

عـــجیب آن گـــریه ی مـــیشی و ایــن رفتار کـــفتاری

تـــو قـــانـــونی هـــمان قـــانـــونِ ابـــراهیم در آتـــش

وَ یـــوسف در هـــجوم ســـرکـــشِ آن جـــمع بـــازاری

ســـرت گـــل کـرد بر نـــیزه در آن صـــحرای تــــفتیـــده

گـــلــی کــــز آن بــــهـار آمــــد بـــــهارِ ســـرخ بــیداری

تو از اســلام مـــی خوانی ولی من خـــوب می دانم

تــــو تــــنها آرزویِ هــــر مــــسلمــــان زاده ای آری...
  • سیده تکتم حسینیچه جامی در چه کف دیدی که جانت را به کف داری؟1391/09/26

  • يوسف رحيميســـــــــــــر آوردی کــه لاتِ امــتت را ســر بــیــنــدازی

    ســـرافرازی کــن ای کــعبه که صــدها قــرن ســرداری1391/09/27

  • يوسف رحيميســـــــــــــر آوردی کــه لاتِ امــتت را ســر بــیــنــدازی

    ســـرافرازی کــن ای کــعبه که صــدها قــرن ســرداری1391/09/27

  • حسن بیاتانیخیلی خوبه آقای مؤیدی عزیز...برای چی توی دفتر اشعار نمی ذاری برارد؟1391/09/27

  • سیدمحمد جواد شرافتوسلام علیکم
    بسی بهره بردیم
    خوب ست خوب تر می شود1391/09/27

  • علی مؤیدیآقای بیاتانی عزیز
    دفتر اشعار، دفتر شعراست. کسانی که شعر می نویسند
    من فقط دلم را می نویسم
    سلام سیدجان
    ممنون که بودی
    ممنون که هستی
    ممنون که خواهی بود
    خوشحال میشم می بینمت
    باورکن1391/09/27

  • علی مؤیدیمن از عشق بارون به دریا زدم
    به بارون و به آسمون دعوتیم
    چه مهمونی با شکوهی شده
    تو این لحظه هایی که هم صحبتیم

    به افتخار هم آیاتی ها1391/09/27

  • رضا حاج حسینیسلام آقای مؤیدی.
    به طور کلی کارهاتون رو خیلی دوست دارم.1391/09/27

  • محمد هادی مقیسهسلام حاجی
    خیلی خوب بود
    فقط بعضی ابیات راحت فهمیده نمی شد ...نمی دونم این حسن یا نه.1391/09/27

  • علی مؤیدیممنونم جناب حاج حسینی لطف دارید
    مقیسه جان ممنون اخوی
    حسنه دیگه اذیتمون نکن دیگه حاجی
    من هنوز جوونم هندونه رو بفرست تا نا امید نشدم برم کفتر فروش بشم
    از آقای حاج حسینی یاد بگیر
    به بچه مچه ها بها میده1391/09/27

علی مؤیدی

1391/09/23
چقدر اینجا خلوت شده
خبریه؟
  • جواد محرابیاز بزم طرب سلسله داران همه رفتند/آن بیل بدستان غزلخوان همه رفتند1391/09/23

  • حسن بیاتانیچون خبری نیست خلوت شده....1391/09/26

  • حسن بیاتانیرفتیم بیلمونو تحویل دادیم برگشتیم....
    دست خالی....1391/09/26

علی مؤیدی

1391/09/21
تقدیم به اسوه ی وفاداری ابا الفضل العباس علیه السلام

یک لحظه بمان صبر کن ای یاور من
ای پشت و پناه خیمه و لشگر من
بنشین و غبار غم ز رویم بردار
برخیز و ببار، ابر آب آور من
  • يوسف رحيمياي ساقي سرمست ز پا افتاده
    دنبال لبت آب بقا افتاده
    دست و علم و مشک سه حرف عشقند
    افسوس ز هم اين سه جدا افتاده
    استاد علي انساني1391/09/22

  • علی مؤیدیاستاد رحیمی عزیز
    ممنون که وقت گذاشتید و گزینه ی "خوشم آمد" را فشردید.
    خوش آمدن شما بزرگان را تمام ماهیت بی وجودم خریدارم.
    لطف کردید و بنده نوازی
    یاعلی دوست گرامی1391/09/22

  • علی مؤیدیاصلاح: با تمام ماهیت...1391/09/22

  • يوسف رحيمياختيار داريد آقا. ما خاک پاي شمائيم. شما ذره پروري مي فرمائيد.
    در مورد مصراع چهارم: ماهِ آب آور من يا آه، آب آور من
    چطوره؟1391/09/22

  • علی مؤیدیانتخاب این واژه (ابر) با توجه به خاصیت باروری ابرهای باران زا بود که با خود حجم زیادی از آب حیات بخش را حمل می کنند. خواستم ازین فعل و انفعال طبیعی الهام گرفته باشم.
    اما اگه در نظر گرامیتان جالب نیست و به دل نمی نشیند، بلاشک در بابش تفکر خواهم کرد.
    واژه های ماه و آه هم مورد تایید من هستند
    تا یار "چه" را خواهد میلش به "چه" باشد!1391/09/22

  • علی مؤیدیبه ویژه آه1391/09/22

  • علی مؤیدیبه ویژه آه1391/09/22

  • علی مؤیدیبه ویژه آه1391/09/22

علی مؤیدی

1391/09/18
یک رباعی قدیمی ازین حقیر سراپا تقصیر با خود درگیر از جهان سیر، که از اوراق قدیمی خودم تازه کشفش کردم
به یاد روزهای زنجیر زنی

ما ساجد مهر تربتت می مانیم
غمگین غروب و غربتت می مانیم

تا هست خدا و قدرتش پابرجاست
زنـجیــر زنـان هیـأتت مـي مانـيم

اون روزها همیشه دعوا سر این بود که کی بره جلوتر زنجیر بزنه
واقعا زیبا بود در عین سادگی
  • حامد حجتیما سرخوش بوی تربتت می ماننیم / شاید بهتر باشد1391/09/18

  • حامد حجتیما سرخوش بوی تربتت می ماننیم / شاید بهتر باشد1391/09/18

  • حامد حجتیما سرخوش بوی تربتت می ماننیم / شاید بهتر باشد1391/09/18

  • حامد حجتیما سرخوش بوی تربتت می ماننیم / شاید بهتر باشد1391/09/18

  • علی مؤیدیمن هم که عرض کردم این رباعی قدیمیه
    این شعر به هیچ وجه برای من(الآن) قابل قبول نیست
    فقط خاطره انگیز بود همین
    بازم ممنون از توجهتون استاد1391/09/18

  • سیدمحمد جواد شرافتبله دیگه خوب بود خوبتر شد خوبترترم میشه1391/09/19

  • علی مؤیدیسلام استاد شرافت
    دلتنگتان بودم
    خوشنودم از زیارت دوباره ی تان
    حضور شما دلگرمی ماست.1391/09/19

  • يوسف رحيميسلام برادر، مشتاق ديدار
    1391/09/20

  • علی مؤیدیسلام جناب رحیمی
    خیلی از زیارتتون خوشنودم
    (البته زیارت عکستون و دست نوشته تون)
    ان شاءالله زیارت ماهیت زیباتون هم به زودی میسر بشه آقای رحیمی عزیز
    به یادتون بودم هستم و خواهم بود
    یاعلی1391/09/20

  • علی مؤیدیالبته اگه با من بودید!!!!!!!!1391/09/21

علی مؤیدی

1391/09/17
این هم یک شعر عربی جالب در مدح بانوی بی نشان فاطمه سلام الله علیها

ولها جلالٌ ليس فوق جلالِها
إلا جـلال اللــه جـل جـلالـه

ولها نوالُ ليس فوق نوالها
إلا نــوال اللــه عــم نـوالــه

    علی مؤیدی

    1391/09/16
    هر روز شکست خورده شب پیروزم

    ای لحظه ی گرم عشق سرماسوزم

    از بسکه شب آمدی و رفتی هر روز

    هر روز شبم شده ست و هر شب روزم

      علی مؤیدی

      1391/09/15
      بیـا یـک بـاره غـرقـم کـن تـو را ای رود خـون آلـود
      قسم بر سجده ی آدم به یک مسجود خون آلود

      دوستان نظرشون در مورد این بیت، برای شروع یک شعر عاشورایی چیه؟؟؟
      بابا یکی هم به ما یه گوشه چشمی بکنه
      در ژرفای وجودم اثراتی از عقده ی حقارت پیدا شده
      آهای اساتید!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
      • گلستانهبه نظر من شروع خوبیه، منتظر ادامه اش هستیم.1391/09/15

      • رضا حاج حسینیگفتید اساتید، منظورتون من بودم؟ آخ جون
        شروع قشنگیه. فقط "راء" مفعولی تو را فکر میکنم اشتباه باشه
        بیا یکباره غرقم کن یعنی من را غرق کن. بعد تو را دیگه یعنی چی؟1391/09/15

      • محمد شیاسی
        سلام

        بیت خیلی خوبی بود...
        یکم نیاز به تعمق داره و ذهن مخاطب رو درگیر می کنه...
        پس بهتره تا آخر شعر، به همین شیوه پیش بره و ذهن مخاطب رو درگیر نگه داره...

        راستی ما استاد نیستیم ولی اساتید رو دوست داریم... :)1391/09/15

      • علی مؤیدیاستاد حاج حسینی(البته اگه اینجوری آرامشتون بیشتره) تورا در مصرع بعدی کامل میشه: تو را...قسم بر سجده ی آدم
        یعنی: تو را قسم می دهم به سجده ی آدم، فکر نمیکنم بیش از این نیاز به توضیح داشته باشه
        ممنون که دقت کردید
        (راستی، واسه ما همه یه جور استادن. این برمی گرده به ادبیات شخصیم. بازم ممنون اساتید)1391/09/16

      • رضا حاج حسینیآخه نه کسی بهمون نمیگه استاد، وقتی شما گفتید یه جوریم شد.
        با این توضیحی که فرمودید فکر میکنم شروع خوبی باشه.
        با این تبحری که از شما سراغ دارم فکر میکنم شعر خیلی زیبایی در بیارید. کلا شما تو عاشقانه و احساسی سرودن با الفاظ حماسی استادید.1391/09/16

      • حسن بیاتانیسلام ...
        هرچی فکر می کنم نمی تونه شعر موفقی از آب در بیاد... البته به خاطر موضوعش ...وگرنه با این قافیه و ردیف اگه یه شعر عاشقانه در ژانر وحشت بگید به نظرم جواب می ده....
        1391/09/17

      • حسن بیاتانیسلام ...
        هرچی فکر می کنم نمی تونه شعر موفقی از آب در بیاد... البته به خاطر موضوعش ...وگرنه با این قافیه و ردیف اگه یه شعر عاشقانه در ژانر وحشت بگید به نظرم جواب می ده....
        1391/09/17

      • علی مؤیدیممنون جناب بیاتانی
        من(با تمام احترامی که برای نظرات دوستان و اساتیدم قائلم) نظر حضرتعالی رو بیشتر می پسندم لذا خاتمه ی این غزل به همین بیت ابتدایی بود.
        مخصوصا از جناب حاج رضایی ممنونم که زیر بغل ما را به هندوانه بستند.
        بیچاره شعرم که ناکام ماند. یاعلی1391/09/17

      • علی مؤیدییک اشتباه فجیع رخ داد
        عذر میخوام جناب حاج حسینی
        اشتباها گفتم حاج رضایی
        عرق شرم از نوک دماغم به دامانم و از آنجا به روی زمین چکید
        استاد حاج حسینی1391/09/17

      علی مؤیدی

      1391/09/12
      شب وقت سحر لحظه ی دیدار
      یاران همه جمعند درین کلبه ی بی دار و ندار
      همگی مست و غزل خوان و قدح نوش
      همه دیوانه و مدهوش
      در این شب تار
      اما تو اگر از افق پنجره ی کلبه ی ما سر بزنی
      یا بیایی و برین در بزنی
      یاران همگی بانگ برآریم برایت
      ای بر پدر خر مگس معرکه لعنت...

      سلام دوستان
      کدوم بخش الان فعالتره من برم همونجا
      خدایی نکرده خرمگس نشیم
      • علی مؤیدیمن هرچی فکر کردم نفهمیدم "درواز جون" یهنی چی1391/09/13

      • علی مؤیدییعنی چی؟
        ببخشید1391/09/13

      • گلستانهاشتباه تایپیه، فکر کنه منظورشون این بود که دور از جون...1391/09/13

      تصویر من

      درباره من

      • اهل*******,*******

      • محل کار

      • تحصیل در

      • وبلاگ http://ma-fi-alzamir.persianblog.ir

      • وب سایت*******