دوستان عزیزم سلام
اکنون که بر سر این دکمه ها می کوبم، دلم می لرزد و دستم.
باید فریاد کنم که ساعات با شما بودن جزء بهترینهای عمرم بود. از اینکه امروز هم در کنارتان نشستم نیز احساسم، احساس قهرمانی ست بر قله ی افتخار. چه روزهای خوبی بود با شما بودن در سه شنبه های انجمن و هر روزِ اینجا. دوستان عزیز، من امشب در حضور شما با تمام عروض ها و قافیه ها، الفاظ و تصاویر، مدادها و ورق ها و تخیل ها خدا حافظی می کنم. من از آیات غمزه خداحافظی می کنم و از تمام هم آیاتی های عزیزم. می روم تا شاید، و فقط شاید، روزی عاشقانه و عارفانه بازگردم به دنیایی که بدان تعلق دارم. در یک کلمه من بدرود شعر می گویم. بدرود عاشقانه هایم و نه عاشقی هایم. اگر خاطری را رنجاندم، یا دستی را لرزاندم، به بزرگی دنیایتان از من بگذرید. "نه دلی مانده نه دستی که بگریم بنویسم". دوستان عزیزم، با شما بودن را دوست دارم. این روزها را فراموش نمی کنم روزهای با شما بودن را. روزهای پر از آیات غمزه را. دیر آمدم و زود می روم اما به قدر یک عمر، خاطراتتان سبز است در ضمیرم.
"خداحافظ ای سرزمین خیالی"
والسلام علی من اتبع الهدی
علی مویدی- 8 دیماه 1391
ساعت 23:41
"یـــــــــاعـــــــــلی"