(آرشیو نویسنده فاطمه عارف نژاد)
دفتر شعر
دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
از چشم آسمان کبود آیه میچکید
فصل نزول سورهی باران ادامه داشت
انسان پر از دریغ، پر از غم، پر از قصور!
جاماندگی و قصهی خسران ادامه داشت
شب ناگهان رسید و سر صبح را برید
صبحی که روز بعد، کماکان ادامه داشت
بر رحل نی تلاوت خون بود و تا ابد
بغض غریب قاری قرآن ادامه داشت
عمری شهید بود و شهیدانه پر کشید
حالا ورای عالم امکان ادامه داشت
جغرافیای عشق به نامش قیام کرد
تشییع او به وسعت ایران ادامه داشت
میرفت و گریههای سپاهی سیاهپوش
در امتداد خیس خیابان ادامه داشت
هر قدر از قضا سر راهش به سنگ خورد
با پیچ و تاب، رود خروشان ادامه داشت
ذکر بهار بود و لب غنچههای سرخ
شور جوانه در دل گلدان ادامه داشت
دی بود و درد بود و زمستان… ولی هنوز
در دشت، لاله لاله بهاران ادامه داشت
12 دی 1399
135
0
غمت چه پنجرهها رو به صبح وا کرده
غروبِ کوه، به خون تو اقتدا کرده
نسیم عطر تو را کوچه کوچه گردانده
عقیقِ سرخِ تو را چشمه گریهها کرده
کسی از آن طرف آسمان تو را خوانده
کسی از آن سوی عالم تو را صدا کرده
رسیده بودی و چشمان باغبان به تو بود
عجیب نیست که از شاخهات جدا کرده
چقدر با همه از حسن عاقبت گفتی؟
چقدر مادرت این راز را دعا کرده؟
چه زود رفتی و در آسمان ستاره شدی
چه دیر نام تو را عشق برملا کرده
به دلشکستگی آینه چه جای دریغ؟
که قطعه قطعه تماشا به ما عطا کرده
تویی تو کاشف خورشید در دل ذره تویی تو آنکه به خون، خاک کیمیا کرده
تویی تو زخمی پیوند دوست با دشمن
تویی تو آنکه جفا دیده و وفا کرده
چقدر روضهی بازیست چشم بستهی تو
که هر که دیده تو را یاد کربلا کرده
بگو بگو که چه کردهست با تو بیگانه؟
بگو بگو که چهها با تو آشنا کرده؟
نه اینکه باز شده باب خونفروشیها؟
نه اینکه ترس به تهدید اتکا کرده؟
ولی به سیل و به طوفان فرو نخواهد ریخت
کسی که روز خطر تکیه بر خدا کرده
16 آذر 1399
182
0
شب بود و ظلمت، راه را پیدا نکردم
تاریک بودم، ماه را پیدا نکردم
از هر طرف رفتم به یوسف برنخوردم
گرگی ندیدم، چاه را پیدا نکردم
با زندگی گشتم ولی در کوچههایش
انسان مرگآگاه را پیدا نکردم
هم در دل آیینهها نوری ندیدم
هم ردپای آه را پیدا نکردم
ویرانسرای خواه ناخواهی شدم حیف
آبادی دلخواه را پیدا نکردم
در سورهی توبه غمم را غسل دادم
هرچند بسم الله را پیدا نکردم
هرگز نشد راز نگاهت را بفهمم
آن فرصت ناگاه را پیدا نکردم
قربان چشمانت شوم! کو پس نشانیت؟
من راه قربانگاه را پیدا نکردم…
................
از: صفحه ی اینستاگرام شاعر
25 آبان 1399
133
0
دور از هم و آشفتهحال و دست و پا بسته
در خانهها حبسیم، چون غم کوچه را بسته
آن سوی این دیوارها هرچند با شادی
باغ اناری گیسوانش را حنا بسته
داغ جوان دیدهست در اوج بهارانش
شهرم اگر در عید هم شال عزا بسته
ماییم اسیر چاردیواری تنهایی
ماییم و راهی از قفس تا ناکجا بسته
اما دل این خانه روشن میشود روزی
هرچند چندی در به روی آشنا بسته
پیمانهها خالی چرا؟ ساقی هنوز اینجاست
گیرم که تدبیری در میخانه را بسته
یک عمر مهمان همین سفرهست، از هرجا
هرکس که روزی دل به این زائرسرا بسته
حتی سلام از دورها هم میرسد، آری
فرقی ندارد صحن بانو باز یا بسته
حتما به لطف خود عیادت میکند از ما
وقتی نفسهامان به مهر اوست وابسته
07 فروردین 1399
632
0
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
رودِ جاری از ستیغ کوههای گریهخیز
مقصدش دریاست، بسم الله الرحمن الرحیم...
خون نمیخوابد، به آیات سحرخیزش قسم
خط خون خواناست: بسم الله الرحمن الرحیم
خطبۀ شمشیرها را تیزتر باید نوشت
ظهر عاشوراست! بسم الله الرحمن الرحیم
سینهزنها علقمهست اینجا! علمداری کنید
روضۀ سقاست، بسم الله الرحمن الرحیم...
شهرتش از قلههای شرق تا اعماق غرب...
او «جهانآرا»ست، بسم الله الرحمن الرحیم
مثل چشمانش که در دلها نفوذی ژرف داشت
خون او گیراست بسم الله الرحمن الرحیم...
باشد! امشب اشک و امشب داغ، اما انتقام
مطلع فرداست، بسم الله الرحمن الرحیم
ابرهای انقلابی! کینههاتان بیش باد!
بغض، طوفانزاست، بسم الله الرحمن الرحیم
صبح نزدیک است آری در شبیخون شفق
حمله برقآساست، بسم الله الرحمن الرحیم
وعدهگاه ما و ارواح شهیدان بعد از این
مسجد الاقصاست بسم الله الرحمن الرحیم
18 دی 1398
1491
0
سید حسن نصرالله، سخنرانی ظهر عاشورای محرم ۱۴۴۰: والله روز قیامت از همه دربارهی این موضوع سؤال میشود.
مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند
عجیب نیست همیشه در اوج فاجعهها
رسانهها همه تجویز قرص خواب کنند
سکوت، ضرب در آتش شد و به خون تقسیم
چطور میشود این داغ را حساب کنند
از این قیام و از این غم سؤال خواهد شد
بترس روز قیامت تو را جواب کنند
رسیدهاند سپاه یزیدیان زمان
که با جنایت و کودککشی ثواب کنند
دگر چه جای تعجب اگر یمن را آه
از این به بعد همه کربلا خطاب کنند
به مادران یمن در عزای کودکشان
بگو که گریه برای دل رباب کنند
در این زمانهی تحریم، هرچه سقّا بود
به خط زدند که فکری برای آب کنند
بگو به لشکر آزادهها که واجب شد
برای پاسخ "هل من معین" شتاب کنند
30 اردیبهشت 1398
769
0