هرچند كه در شهر تو بازار زياد است
بايد برسم زود... خريدار زياد است
من دربه درِ پنجره فولادم و دیریست
بين من و آن پنجره ديوار زياد است
آنقدر كريمي كه بدهكار تو كم نيست
آنقدر كريمي كه طلبكار زياد است!
پاييز رسيدم به حرم با همه گفتم:
اينجا چقدر چادر گلدار زياد است!
با بار گناه آمدهام مثل هميشه
با بار گناه آمدم اين بار زياد است !
گندم به كبوتر بدهم؟ شعر بگويم؟
آخر چه کنم در حرمت؟! كار زياد است!
نوروز به نوروز... محرم به محرم...
سرمست زياد است، عزادار زياد است
هر گوشه ی ايران حرم توست كه با تو
همسايه ی ديوار به ديوار زياد است
از دور سلامي و تو از دور سلامي
اين فاصله انگار نه انگار زياد است
یک شب که به رؤیای من افتاد مسیرَت
دیدم چقَدر لذت دیدار زیاد است...
در خواب... سرِ سفره ی اطعام... تو گفتی :
هر قدر كه ميخواهي... بردار، زياد است !
شعر از : علیرضا قنبری
هفته ی پیش در حرم آقا دعاگوی همه ی هم آیاتی های بزرگوارم بودم. شما هم برای همه دعا بفرمایید