جمع آیات

مرتضی ساسانی

1394/08/29
به تو خو کرده ام، مانند "سربازی" به "سربندش"
تو معروفی به دل کندن... مونالیزا به لبخندش

تو تا وقتی مرا سربار می بینی، نمی بینی-
-درخت میوه را پرُبار خواهد کرد پیوندش!

به تو تقدیم کردم از همان اول، دلت را زد...
بهای شعر هایم را بپرس از آرزومندش!

به دنیا اعتباری نیست، این حاجی بازاری
نه قولش قول خواهد شد نه پا برجاست سوگندش

گریزی نیست جز راه آمدن با مردم پابند
همیشه کفش تقدیرش گره خوردست با بندش

به غیر از رفتنت چیزی اگر هم بوده، یادم نیست
چنان شعری که میماند به خاطر آخرین بندش

چه حالی داشتم با رفتنت؟ "سربسته" می گویم
شبیه حال مردی شاهد اعدام فرزندش...

 

حسین زحمتکش

پی نوشت:
میگن سربازی هم برای خودش دورانی بسیار شیرین داره...ما که هنوز متوجه شیرینی این دوران نشدیم...متاسفانه...
اربعین عازم کربلا بودید ما رو هم دعا کنید خیلی خیلی سفارشی...

    مرتضی ساسانی

    1394/05/31
    مرا به روز قیامت غمی که هست این است
    که روی مردم عالم دوباره باید دید...

    "حضرت صائب تبریزی"

    مرتضی ساسانی در انجمن به موضوع پاسخ: شعر پست مدرن و فرم پاسخ داد!

    1394/05/15
    سلام آقا اینا چیه؟من اصلا سر در نیاوردم!!چرا اینجوریه شعرا؟؟!! میشه یه مقدار توضیح بدید تا دوزاریه مام بیفته؟؟؟

    مرتضی ساسانی

    1393/12/27
    ای رفیقی که پی دیدن من در عیدی
    خانه ام روضه زهراست بیا مهمانی . . .

    مرتضی ساسانی

    1393/12/11
    سیلی زدند بر تو ولی بس که غیرتی است

    انگار صورت پسرت درد می کند

      مرتضی ساسانی

      1393/12/01
      شور در دل فکند لعل خموشی که تراست
      خواب را تلخ کند چشمه نوشی که تراست

      از لطافت، سخنی چند که در دل داری
      می توان خواند ز لبهای خموشی که تراست

      خواب را شوخی چشم تو رم آهو کرد
      چه کند باده گلرنگ به هوشی که تراست؟

      صرف خمیازه آغوش شود اوقاتش
      هر که را چشم فتد بر بر و دوشی که تراست

      ای بسا روز عزیزان که سیه خواهد کرد
      از خط و زلف، رخ غالیه پوشی که تراست

      سبزه تربتش از آب گهر سبز شود
      هر که چشم آب دهد از در گوشی که تراست

      چه بهشتی است که ایمان به گرو می گیرد
      از فقیران، نگه باده فروشی که تراست

      طرف دعوی صائب مشو ای بلبل مست
      که دو هفته است همین جوش و خروشی که تراست

      نیست ممکن که ترا پخته نسازد صائب
      چون می تلخ درین میکده جوشی که تراست

      [صائب]

        مرتضی ساسانی

        1393/10/22
        به تو خو کرده ام، مانند "سربازی" به "سربندش"
        تو معروفی به دل کندن... مونالیزا به لبخندش

        تو تا وقتی مرا سربار می بینی، نمی بینی-
        -درخت میوه را پرُبار خواهد کرد پیوندش!

        به تو تقدیم کردم از همان اول، دلت را زد...
        بهای شعر هایم را بپرس از آرزومندش!

        به دنیا اعتباری نیست، این حاجی بازاری
        نه قولش قول خواهد شد نه پا برجاست سوگندش

        گریزی نیست جز راه آمدن با مردم پابند
        همیشه کفش تقدیرش گره خوردست با بندش

        به غیر از رفتنت چیزی اگر هم بوده، یادم نیست
        چنان شعری که میماند به خاطر آخرین بندش

        چه حالی داشتم با رفتنت؟ "سربسته" می گویم
        شبیه حال مردی شاهد اعدام فرزندش...

        (حسین زحمتکش)

          مرتضی ساسانی

          1393/01/02
          جواب ناله یما را نمی دهد دلبر
          خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود...
          (امام خامنه ای)

          ..............................................
          سر نوشت شیعه را جور دگر میزد رقم
          در به سمت داخل کوچه اگر چرخیده بود...
          یارهرا...

            مرتضی ساسانی

            1392/04/28
            دنیا اگر چه مثل پیمبر نداشته
            قطعاً نبی مثال تو همسر نداشته

            دادی تمام ثروت خود را به راه دین
            دین خدا شبیه تو یاور نداشته

            وقتی وجود پاک تو شد مهد فاطمه
            یعنی کسی شبیه تو مادر نداشته

            بی بی خوشا به حال تو، چون هیچ مادری
            داماد، مثل ساقی کوثر نداشته

            چشمش همیشه دوخته بر دست ها بُود
            هر کس ز خاک خانۀ تو بر نداشته

            سلطانی اش ز خادم دربار کمتر است
            آن کس که منصب خود از این در نداشته


            جن و ملک به خاک درت غبطه می خورند
            بر ذکر و سجدۀ سحرت غبطه می خورند


            تو در میان خیل زنان بهترین شدی
            ام الائمه، لایق صد آفرین شدی

            تو در گذشت عمر خودت با رسول ما
            بالاتر از همه، به خدا یار دین شدی

            بسیار با دعای تو مؤمن شدند و بعد
            تو مادرانه مادر این مؤمنین شدی

            حُسن جهان به بودن عرش برین اوست
            بی بی تویی که زینت عرش برین شدی

            از جان و مال و هستی و عمرت گذشتی و
            با حضرت رسول امین همنشین شدی

            بی بی چه شد که خسته شدی از زنان شهر
            بی بی چه شد که با غم و غصه عجین شدی


            بی بی چه شد که درد و اَلَم کم نداشتی
            هنگام مرگ خود کفنی هم نداشتی

            مهدی نظری

            *سالروز وفات حضرت خدیجه(س) را به رسول اکرم(ص) ، حضرت حجت(عج) ، حضرت زهرا(س) و همه شعیان تسلیت عرض میکنم.
            وقت سحر و فطار ما رو از دعا خودتون محروم نکنید....

            مرتضی ساسانی

            1392/04/24
            ما را به حق ساقی کوثر قبول کن
            با ناله های هر شب حیدر قبول کن

            ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
            ما را به حق پهلوی مادر قبول کن

            ما غیر گریه، تحفه برایت نداشتیم
            این قطره را تو چند برابر قبول کن

            تاج غلامی تو به شاهی نمی دهیم
            ما را همیشه رعیت و نوکر قبول کن

            خسته شدم ز توبه شکستن دگر بس است
            حالا که رو زدم به تو دیگر قبول کن

            از بار معصیت کمرم درد می کند
            یعنی منم شکسته و مضطر قبول کن

            تا حک شود ز یار به این تن نشانه ای
            ما را شکسته سینه و بی سر قبول کن


            حسین ایزدی
            • ساناز دینیخسته شدم ز توبه شکستن دگر بس است
              حالا که رو زدم به تو دیگر قبول کن1392/04/24

            • کیمیا صادقیتوبه ام را باز من میشکنم
              1392/04/24

            • علی خاک بازتا دل پرهیزگارم را ببینم توبه کار
              با شعف خود را در آغوش گناه انداختم...1392/04/24

            • رسول ضمیرانزیبا بود
              سپاس مرتضی جان1392/04/24

            • مرتضی ساسانیممنون رسول جان لطف داری...1392/04/25

            مرتضی ساسانی

            1392/04/16
            به رسم بوسه چنان مست کن مرا روزی
            که فوت کوزه گری را به «مِی» بیاموزی

            چه اتفاق عجیبی ست عاشقی! ناگاه
            به خود می آیی و حس میکنی که می سوزی

            به هر دری بزن ای اشک تا در این صحرا
            برای روز مبادا نَمی بیندوزی

            چقدر بی تو زمین خورده ام! به قامت من
            حریر تربت خود را چه وقت می دوزی؟

            تو آفتابی و این از بزرگواری توست
            که شعله شعلهدل ذره را بیفروزی

            سید مهدی موسوی
            • مرتضی ساسانیبله حرفتون رو قبول دارم درسته1392/04/16

            • عباس انصاریچه اتفاق عجیبی ست عاشقی! ناگاه
              به خود می آیی و حس میکنی که می سوزی

              بسیار زیبا ...1392/04/16

            مرتضی ساسانی

            1392/04/14
            تقصير ماست غيبت طولاني شما
            بغض گلو گرفته ي پنهاني شما

            بر شوره زار معصيتم گريه مي كني
            جانم فداي ديده ي باراني شما

            پرونده ام براي شما دردسر شده
            وضع بدم دليل پريشاني شما

            اي واي من!كه قلب شما را شكسته ام
            آقا چه شد تبسم رحماني شما؟

            اي يوسف مدينه مرا هم حلال كن
            «عفو و گذشت» سُنت كنعاني شما

            آيا حقيقت است كه اصلا شبيه نيست
            رفتار ما به رسم مسلماني شما؟

            ايران ما اگر چه بسي شاه ديده است
            چشم اميد بسته به سلطاني شما

            صدها هزار نوح و سليمان نشسته اند
            در انتظار منصب درباني شما

            عشاق شهر يكسره تعريف مي كنند
            از لحن و صوت مكي قرآني شما

            نشنيده،ياد روضه ي گودال كرده ام
            دل مي برد تلاوت روحاني شما

            اين اشك روضه حال مرا خوب كرده است
            رد خور نداشت نسخه ي درماني شما

            «يا فارس الحجاز» برايم دعا كنيد
            درمانده است شاعر ايراني شما

            سلام دوستان
            شاعرش نمیدونم کیه...
            آخرین روز های شعبانه مارو هم از دعای خیرتون محروم نکنید...
            کربلایی بشید...
            یاعلی

            مرتضی ساسانی

            1392/04/12
            مباد قطره ی اشکی میان لیقه بیفتد!
            سیاه بخت شود اشک و در مضیقه بیفتد

            به خط خوش بنویسید اشک دیده بر آن است
            که قطره قطره،به یاد تو هر دقیقه بیفتد

            بگیر چتر صدف را دوباره بر سر و مگذار
            خراش نم نم باران بر این عتیقه بیفتد

            خدا کند که دل؛این گنج پر غبار قدیمی
            به دست راهزنی پاک و خوش سلیقه بیفتد

            چه می شود که در انبوه تیر های پیاپی
            نگاه تیر خلاصی به این شقیقه بیفتد؟
            سید مهدی موسوی
            • رسول ضمیرانمرتضی دوستت دارم
              آفرین1392/04/12

            • فاطمه دریاییبه خط خوش بنویسید اشک دیده بر آن است
              که قطره قطره،به یاد تو هر دقیقه بیفتد
              1392/04/12

            • فاطمه دریاییخدا کند که دل؛این گنج پر غبار قدیمی
              به دست راهزنی پاک و خوش سلیقه بیفتد1392/04/12

            • فاطمه دریاییممنون از حسن انتخابتون... بدجور به دلم نشست1392/04/12

            • مرتضی ساسانیممنون رسول جان لطف داری ما بیشتر... :)
              خواهش میکنم خانم دریایی لطف دارید1392/04/12

            • کیمیا صادقیعالیییییییییییییییییی1392/04/12

            مرتضی ساسانی

            1392/04/11
            همنشین گل شدم دیدم که خوارم سال ها
            تازه فهمیدم که غم خواری ندارم سال ها

            می روم چون ابر سر گردان به روی کوه و دشت
            می روم تنها شوم شاید ببارم سال ها

            کو زمین بایری تا مرهم دردش شوم
            من که از داغ دل خود،سوگوارم سال ها

            بعد از این حتی اگر کوه یخی پیدا کنم
            سر به رو شانه هایش می گذارم سال ها

            خسته ام،این مرگ تدریجی امانم را برید
            روز های آخرم را می شمارم سال ها

            سید مهدی موسوی
            • گلستانه
              بعد از این حتی اگر کوه یخی پیدا کنم
              سر به رو شانه هایش می گذارم سال ها1392/04/11

            • رسول ضمیرانهمنشین گل شدم دیدم که خوارم سال ها
              تازه فهمیدم که غم خواری ندارم سال ها


              مرتضی جان باز زیبا
              آفرین1392/04/12

            • مرتضی ساسانیممنون رسول جان لطف داری عزیز1392/04/12

            مرتضی ساسانی

            1392/04/11
            معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟

            من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟

            گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است

            داستان‌هایی که مردم از تو می‌گویند چیست؟

            خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست

            این سرآشفته و این قلب ناخرسند چیست؟

            چند روز از عمر گل‌های بهاری مانده است

            ارزش جان‌کندن گل‌ها در این یک چند چیست؟

            از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش

            چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟

            عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز

            حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟


            فاضلنا
            • رسول ضمیرانز تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش

              چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟

              عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریز

              حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست؟


              آفرین مرتضی جان
              شعرای خیلی خوبی رو انتخاب میکنی1392/04/11

            • مرتضی ساسانیسلام ممنون رسول جان لطف داری1392/04/11

            • کیمیا صادقیزیبا بود1392/04/11

            • مرتضی ساسانیسلام ممنون خانم ایمانی راد1392/04/11

            مرتضی ساسانی

            1392/04/10
            پلنگ سنگی دروازه‌ های بسته شهرم
            مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم

            تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن
            تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم

            مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
            یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم

            کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم
            تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم

            تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
            پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم

            فاضل نظری
            • خیالِ کجسلام بر مرتضی ساسانی
              حرف پلنگ شد یاد شعر منزوی افتادم که میگه:
              خیال خـام پلنگ من ، به سوی مــاه جهیدن بود
              خیال کج یه نقیضه بر این شعر نوشته با اجازه روح شاعرش
              اگه کارمون اینجا جدی تر شد شاید گذاشت1392/04/10

            • مرتضی ساسانیسلام بر خیال کج عزیز
              به به ما منتظریم بخونیم1392/04/10

            • سیدعلیرضا جعفریفاضلنا1392/04/10

            مرتضی ساسانی

            1392/04/10
            در بند آن نی ام که دشنام یا دعا ست
            یادش بخیر هر که ز ما یاد میکند

            نجیب کاشانی

            مرتضی ساسانی

            1392/04/09
            بی شک میان راه شک نموده است
            رودی که تا لب دریا نمی رسد

            سید احد شیرین نژاد

            مرتضی ساسانی

            1392/04/03
            تقدیر شده است از ازل برگردی

            با جام پر از شعر و عسل برگردی

            دیریست تمام شاعران منتظرند

            با سیصد و سیزده غزل برگردی


            حسین سنگری

              مرتضی ساسانی

              1392/03/31
              جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو

              بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو

              بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد

              دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو

              تا به این جا که به درد تو نخوردم آقا

              هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو

              چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من

              راهی از کار دلم پیش نبردم بی تو

              سال ها می شود از خویش سؤالی دارم

              من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو

              با حساب دل خود هر چه نوشتم دیدم

              من از این زندگیم سود نبردم بی تو

              گذری کن به مزارم به خدا محتاجم

              من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو



              محمدجواد پرچمی
              • محمدمهدی عبداللهی
                گذری کن به مزارم به خدا محتاجم

                من اگر سر به دل خاک سپردم بی تو

                اللهم عجل لولیک الفرج1392/03/31

              • الهام فرخیسال ها می شود از خویش سؤالی دارم

                من اگر منتظرم از چه نمردم بی تو1392/04/01

              تصویر من

              درباره من