می خوانی ام بر سرو، می پیچی ام بر باد
ای زنده در مرداب، ای خفته در فریاد
طوفانی ام چون سیل، چون رود آرامی
طوفانی ام دریاب؛ ای خانه ات آباد
می خوانی ام اما، پرواز ممکن نیست
زندانی ام در دشت، ای در قفس آزاد
هر شب مرا سازی ست، غمگینتر از آذر
هر دم مرا سوزی ست، سوزان تر از مرداد
این خاک بیگانه ست، با دولت معشوق
شوریده بر شیرین، در بیستون فرهاد
این جا زمان کند است، اینجا زمین تنگ است
آه ای زمان افسوس، داد ای زمین ای داد...