جز اشک اگرچه تحفه ی دیگر نداشتم
از آستان امن تو سر بر نداشتم
در خاطر گداست همیشه در کریم
هرگز امید جز به همین در نداشتم
باز آمدم، اگرچه اسیر و گناه کار
هرگز ولی به قهر تو باور نداشتم
«این قارقار عادت دل تنگی من است»
من که شباهتی به کبوتر نداشتم
گفتند گنبد تو که جای کلاغ نیست
من را ببخش، مامن دیگر نداشتم.
رضا مهدی زاده
«از من نترس من که گناهی نکرده ام
این قار قار عادت دلتنگی من است
من شعر های خوب خودم را نگفته ام
این مثنوی نهایت دلتنگی من است»
آرش پور علیزاده