"به کودکان پرگشودهی سرزمینم در جنگ دوازدهروزه که نیمکتها و صندلیهایشان، اینروزها خالی است"
کجای حادثه ماندی؟ بگو امیر علی؛
تمام آن شب را موبهمو امیر علی!
بگو چهشد عطش خوابهای کودکیات؟
از انفجار از آتش بگو، امیر علی!
تو خواب بودی و لبریزِ زندگی، پسرم!
که با گدازه شدی روبهرو، امیر علی!
بخواب، خواب در این روزگار، شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
بخواب دختر خوبم! بخواب مرسانا!
بدون قصّهی درس و کتاب، مرسانا!
تمام شد همهی غصّههای کودکیات
بخند! بیغم و بیاضطراب، مرسانا!
عزیز کوچک من، بازی تو لالاییاست
به روی بالش رویا بخواب، مرسانا!
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
به سمت پنجره، پرواز کن! محدثهجان!
کبوتری شو و پر، باز کن! محدثهجان!
بگیر دست محمدرضا، برادر، را
جهان تازهای آغاز کن، محدثهجان!
فرشتهای به ملاقاتتان میآید، بَه!
کمی برای خدا ناز کن، محدثهجان!
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
به روی بالشی از نور، بیصدا، آرام؛
بخواب و دور شو از چنگ دردها... آرام!
به فکر بازی توپ و حیاط و کوچه نباش
بپر به آنطرف کوچهی خدا...آرام!
صدای قلب تورا بمبها نمیفهمند
ببند چشمانت را... علیرضا... آرام؛
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر، فقط این است
بدون درد و غم و واهمه، بخواب گُلم!
در این جهانِ پر از همهمه، بخواب گلم!
بپوش چادر مشکیت را و پاک و نجیب
بخواب دخترکم فاطمه! بخواب گلم!
بخند فاطمهجان! مرگ خواب زیبایی است
عروسکی شو و بیواهمه، بخواب گلم!
بخواب! خواب در این روزگار، شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر، فقط این است
شب تولد و شادی است، ها! مطهره جان!
بیا و جیغ بکش، ها! بیا! مطهره جان!
کفن بپوش که این طرحِ برف شادی توست
بپر در آنطرف ابرها، مطهرهجان!
بخواب دخترم و خوابهای خوب ببین!
لالا لالا لالالالا لالا... مطهرهجان!
بخواب، خواب در این روزگار شیرین است
که سهمتو ز حقوق بشر فقط این است
لباس تو خاکی شد...نترس... خاکی باش!
تو جویبار زلالی، نماد پاکی باش!
برو به شهر خدا، پیشِ پیشِ او آنجا
از این زمانهی کودکستیز... شاکی باش!
تمام جسمت خاکی شده است؟ عیبی نیست
شبیه کعبه، محمدحسین... خاکی باش!
بخواب، خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر، فقط این است
سلام محیا! گلدخترم! عروسک من!
سلام باغ گلِ برگریزِ کوچک من!
بخند و موی طلاییت را به باد بده
عزیز من! دل و جانم! گلم! وروجک من!
زمین برای تو امروزه، جای خوبی نیست
به روی دوش ملایک بخواب کودک من!
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
چه موی ناز و قشنگی، شبیه ماه شبی!
چه خندهای! چه نگاهی! چه عشوهای! چه لبی!
برای قهقه بابا، بهانهای ناگاه!
برای خندهی مادر، دلیلِ بیسببی!
از آن دقیقه از آن شب بگو، عزیز دلم
چه دیدهای ایماجان! خدای من!... چه شبی!
بخواب، خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
بخند مثل گل نوبهار هانیهجان!
تورا به بمب... به موشک چهکار؟ هانیهجان!
بگیر دست پر از مهر و نور زهرا را
چه خواهری! گل باغ بهار... هانیهجان!
بخواب راحت! تا مثل تو... محمدعلی
میان خواب، بگیرد قرار... هانیهجان!
بخواب، خواب در این روزگار شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
دو خواهرند که همدرد و همزبان همند
دو خواهرند که گلهای بوستان همند
شبیه دخترکان گلم، ضحا و سنا
دو خواهرند که عمر همند جان همند
بخواب! فاطمهجان پیش خواهرت زهرا
شبیه گنجشکانی که عاشقان همند
بخواب! خواب در این روزگار، شیرین است
که سهم تو ز حقوق بشر فقط این است
حقوق زور، حقوق کلک، حقوق فریب
حقوق حافظِ قاتل، حقوق دزد نجیب
حقوق کشتن آوارگان سنگ به دست
مدافع همهی قتل عامهای عجیب
حقوق ننگِ تمدن، حقوق ختمِ بهشر
حقوق ظلم و تجاوز حقوق مکر و فریب
بخواب! خواب در این روزگار شیرین است
که سهم ما ز حقوق بشر، فقط این است
62
0
5
بویِ خون میوزد از برنَو دلواریها
شعله بر طُرهی شب ریخت به طَرّاریها
خبری داغ، که داغیست گران بر دل ما
اینکه سنگین شده اسبابِ سبکباریها
باید از سایهی وسواس، سبکْ برخیزم
دستْ بردارم از این سنخْ گرانْباریها
برنو آشفته شد و حُکم به خونخواهی داد
سرِ تسلیم ندارند دگر لاریها*
دستِ مشروطه به بیداریِ چشمت برخاست
خواب را پس بزن! ای شُرطهی بیداریها
پای کوبید در این معرکه، کوهیْ رهوار
شیههای میشنوم از دژِ صفّاریها
به کمیناند همه نادرهکارانِ کمان
نوبتْ افتاده به خونخواهیِ افشاریها
چیست این سرخْ که با هلهله گل میپاشد
لاله در لاله در آیینهیِ بسیاریها
کیست این سرو که در پایِ وطن میمیرد
تازه کردهاست ز نو سنّتِ عیّاریها
نو به نو میشود آیینهی خورشیدوَشان
تا پناهم دهد از ظلمت تکراریها
سنگ بر جبههی تردید بزن بیتردید
مثلِ خورشید که زد بر صفِ انکاریها
مثل خورشید که در دادگری با مردم
در میان مینهد آیینِ میانداریها
تا که خورشید بر آفاقِ وطن میتابد
چارهی کار کنیم از دلِ ناچاریها
*اشاره به قضیه حکم جهاد سیدعبدالحسین لاری، برای مبارزان ضد انگلیسی در بوشهر
صادق رحمانی
تهران. جنتآباد چهاردهم تیرماه ۱۴۰۴
161
0
4
مینویسم کوه، با تاکیدِ صدچندان بخوان
مینویسم شیر، شیرِ شرزۀ میدان بخوان
هیچکس با چشم آیا خطبه خوانی کرده است؟
خطبۀ این مرد را با لهجۀ طوفان بخوان
فکر میکردند پنهان میشود در معرکه
ذوالفقارِ مرتضی را باز در جولان بخوان
گفته بودند او نمیآید! خیالی خام بود
پیر ما از راه آمد، گفت: ای ایران بخوان
سجدۀ شکری گزار ای دل به پاس این قیام
انتم الاعلَون را تکرار کن، قرآن بخوان
183
1
5
آستین بالا بزن، ای تیغِ شورانگیز ما
آتشی بر پا کن از آشوبِ رستاخیز ما
ای نهنگِ شعلهور از نیسواران رُخ متاب
شهسوارِ تندخویِ از شرفْ لبریز ما
یکبهیک در آذر افکن چوبهای خشک را
مرهمی از نو بِنه، بر زخمِ حاصلخیز ما
با هوایِ دوستی در قبضه داری نُور و نار
دستِ تابستانیات در پنجهی پاییز ما
تازه میدارد از احوالاتِ نیشابوریان
زخمهایِ تازهای در جبههی تبریز ما
سرْ فراز آوَر پس از توفان، به طاقِ آسمان
سر فرود آور به پیشِ چشمِ بارانریز ما
لاٰفَتیٰ اِلّا عَلی لاٰ سَیفَ اِلّا ذُوالفَقار
آبرویِ نیکنامان «ماهِ» مهرآمیز ما
راست ناید رکعتی در عاشقی، اِلّا به خون
آستین بالا بزن، ای تیغ شورانگیز ما
161
0
5
گرفت آتشِ اسطوره در جوانی ما
دمیده شعله به شیپورِ پهلوانی ما
گلویِ کوچه پر از ضربهایِ مرشد شد
کمان گرفت کماندار باستانی ما
در این بلند، عقابانِ خیرهسر ناگاه
به دامِ شعله در افتند با تبانی ما
که لقمهایست گلوگیر، سرزمینِ یلان
نظر مکن به پلنگانِ استخوانی ما
حریف خطونشان میکشد به کشتنِ باغ
به جایْجای زمین، «داغ»ها نشانی ما
دسیسه از سر سودایی رقیب افتاد
چو دید رونقِ بازوی آسمانی ما
کنار کاوهی آهنگر است کومهی شیر
شکوه کورهی خشم است، خونفشانی ما
به قیلوقال جهان رخصتی نخواهد داد
دلیلِ روشنِ رخسارِ ارغوانی ما
جوانه میزند آهنگ جنگ در دستم
به یادِ کهنهسوارانِ داستانی ما
کجاست رستمِ دستان که داغِ بوسه زند
به دستهایِ جوانهایِ سیستانی ما
قلندرانِ جوانیم وقتِ گلریزان
چقدر حادثه گل ریخت در جوانی ما
به گوشِ بستهی این روزگار خواهد رفت
صدایِ سبزِ امید است؛ نغمهخوانی ما
درختِ باورِ امروز میوه خواهد داد
به شادمانیِ فردایِ قهرمانی ما
170
1
4.6
جهان باید بداند صبر ما اندازهای دارد
که بازی با دم شیران شرزه، بازهای دارد
کجا کوتاه میآیند و کی تسلیم میگردند
که ایران شیرمردانِ بلند آوازهای دارد
دهان درهست سهمِ خاکِ خواب آلودۀ دشمن
به هرسویی نظر کردم سرِ خمیازهای دارد
کی از خط و نشان بادهای هرزه میترسیم
نشد بسته کتابی کز شرف شیرازهای دارد
حسین بن علی را از ولی بشناس، این یعنی
که شهرِ معرفت در نزد ما دروازهای دارد
غم او کهنگی را برنمیتابد، ولی امسال
محرم با شهیدان رنگ و بوی تازهای دارد
242
0
5
با تکههای پیکرمان، با گیسوان دخترمان، میخواستید چکار کنید؟
ما زندهایم مثل امید، این چند روزه را بروید، بر کشتن افتخار کنید
شیپور جنگ را زده و یک باره صلح میطلبید؟! ابلیس زادگان پلید!
ای بدترین اهل زمین! با ما رسیدگان به یقین، پس مایلید قمار کنید؟!
مردم! علاج در وطن است، دنیا فقط لب و دهن است، این جنگ، جنگ تن به تن است
آزادگان کل جهان! فکری برای تربیتِ اقوام بردهدار کنید
این ظلمهای بی حدشان، افکار تیره و بدشان، آژیرهای ممتدشان
سوراخهای گنبدشان، این موشهای شب زده را ای گربه ها! شکار کنید
کودک کُشان ورطهی نیست! بزدل تر از شما چه کسیست؟ ما در مسیر آمدنیم
جرثومگان ظلم و ستم! وقت است تا به همت هم، از خانه ها فرار کنید
صحبت نه از زیاد و کم است، شمشیر خشم ما دو دم است، یک ضربه نیزمغتنم است
این تیغ، تیغ روز جزاست، کعبه ورای فهم شماست، سجده به ذوالفقار کنید
مردم! خدا مراقب ماست جز خیر ما ندید و نخواست، آری خدا که در همه جاست
از شر دشمنان چه هراس؟! تنها حساب بر نظر و الطاف کردگار کنید
خائن همیشه بوده و هست، این دست پخت اجنبی است، نفرین به این جماعت پست
وقتی غبار فتنه نشست، رحمی مباد بر ستمِ مزدور جیره خوار کنید
شنیدن و دانلود آهنگ مردم علاج در وطن است با صدای محسن چاوشی
5006
37
4.25
بخوان به شیوهٔ نو امسال
حماسه و غمِ توأم را
زمانه بر سر جنگ است آی
بکوب طبل محرم را
بکوب طبل محرم را
نمانده راه مراعاتی
به عرصه آمدهاند اینک
یزید و شمر کراواتی
رجز بخوان و بیا با ما
حبیب و جعفر و عون اینجاست
رژیم حرمله آنسویند
زهیر و عابس و جون اینجاست
یهود تیرهٔ صهیونی
اگرچه رذلترین رذل است
به جان شیعه هراسی نیست
که کار دست ابالفضل است
علم به دوش علمدار است
امیر ماست به هنگامه
امیر ما که نخواهد داد
به شمر غزه اماننامه
سکوت، نقطهٔ پایان نیست
که شیعه تشنهٔ پیکار است
چه در هجوم، چه آتشبس
مطیع حکم علمدار است
چه با هجوم، چه آتشبس
زمان کشتن این دیو است
رجز بخوان و بیا با ما
نشانه قلب تلآویو است
بزن بزن که تو فریادی
هوار باش چنان سجیل
کم از اصابت موشک نیست
صدای «مرگ بر اسرائیل»
حسین فاطمه تنها نیست
تو نسل رستم دستانی
بزن به شیوهٔ نو فریاد
بزن بزن که تو ایرانی
قریبِ موعد مشایهست
بیا دوباره علم بردار
در امتداد حرم، امسال
به سوی قدس قدم بردار
به دست شمر و سنان اینک
که خون مردم ما جاریست
بکوب طبل محرم را
هوا هوای عزاداریست:
حسین فاطمه تنها شد
غریب و خسته و بیکس بود
به خاک تشنهٔ گودالی
اسیر خولی و أخنس بود
حسین فاطمه تنها شد
تنش به ریگ بیابان بود
در آن میانه زنی تنها
بهسرزنان و پریشان بود
حسین فاطمه تنها بود
ولی دوباره نخواهد شد
به جز ازالهٔ اسرائیل
نبرد چاره نخواهد شد
1055
1
5
آرش، کمان بگیر و درین خانمان بمان
این خاک میهنست بر این بیکران بمان
سرباز جنگ تنبهتن، ای زادهی نبرد
پا وامکش ز معرکه تا پای جان بمان
دشمن کشیده تیغ به قصد یقین ما
هان ای دلیل رهگذران! بیگُمان بمان
آرش! هزار چِشمهی خورشید چَشم توست
بر مرگِ شب بتاب وُ بر این آسمان بمان
ای ناگهان ْستاره، بدانگونه گرم و سرخ
ای سبزِ ایستاده در این ناگهان، بمان
با گُرزهای خیرهسر ای پهلوانِ پیر!
در سرزمینِ رستم دستان، جوان بمان
ای آرش بزرگ! دماوند رام توست
بر قلههایِ سرکش ِ این آرمان بمان
چون جنگلی سترگ، بر این کوهها بایست
چون رودِ بیقرار به شادی روان بمان
ایران حقیقت است وُ تو تنها حقیقتی
از این فضای شایعهخوان در امان بمان
ایران حقیقت است، چو آیینه تُوبهتُو
ما تکهتکهایم، تو یکسان بمان بمان
اکنون بزرگ وُ شاد نفس میکشی، بکش!
فردا بزرگ وُ شاد بمانی، چنان بمان
ما آرشیم وُ جان به سرِ سرزمین کنیم
ایرانِ جان، چو قصهی جَم جاودان بمان
166
0
5
کفتارها فراری و شیران سفیدرو
روباهها هنوز به دنبال گفتگو!
قامت برای سجده به ابلیس بستهاند
ای اُف بر این اقامه و ای تُف بر این وضو!
تدبیر اگر مقابل غیرت بایستد
این غیرت است سینهسپر از چهارسو
یحیی! سریع باش، دم از صلح میزنند
یحیی! سریع باش، فریباند و جنگجو
"ما ملت امام حسینیم" را بخوان
"ما ملت امام حسینیم" را بگو
ای شانه زیر بار غم عشق دادهها!
دلها به دست اوست، طپشها به دست او
125
0
4
رسیده وقتِ عزایش، کدام آتش بس؟
بریده باد صدایش، کدام آتش بس؟
مباد آنکه مجال تنفسش بدهیم
رمق نمانده برایش، کدام آتشبس؟
یکی دو گام دگر خیمهایست، نزدیکیم
به قطع کردن پایش، کدام آتش بس؟
یکی دو گام دگر خیمۀ معاویهایست
که نیست باد سرایش، کدام آتش بس؟
مخور فریب، نه لبنان نه سوریهست اینجا
نگاه کن به بهایش، کدام آتش بس؟
مگر نگفت به ما: نه، به صلح تحمیلی؟
هم او _که جان به فدایش_ کدام آتش بس؟
در این میانه هواخواه غرب را باید
نشاند بر سرجایش، کدام آتش بس؟
همین شبی که دم از صلح زد، ترور هم کرد!
هنوز مانده سزایش، کدام آتش بس؟
101
0
و بعد از هر سلامی عشق لحنی آتشین دارد
اگر چه واژه واژه هیبتی اندوهگین دارد
به نام گفتگو در بین هاون آب کوبیدید
ببین امروز تهران را.... تلاشت آفرین دارد!
برای وعده ای دین خودت را تیرباران کن
جهان کفر بسیار اینچنین نظم نوین دارد
دلم خون است اما بگذریم امروز وقتش نیست
ندارد نا امیدی عاشقی که درد دین دارد
::
سلامی حاج قاسم را زیارت می کند امروز
و بر لب ادخلوها بسلام آمنین دارد
سلامی و رشید و باقری امروز بسیارند
هزاران مثل این مردان هنوز این سرزمین دارد
نمی دانم زمانش را نمی دانم کجا اما
یقین دارم که ایران پاسخی بهت آفرین دارد
144
0
5
ویران نخواهد کرد بمب آبادی ما را
آتش نسوزد خانهی اجدادی ما را
چون قاصدکها پیش چشم مرگ میرقصیم
اخبار جنگ از ما نگیرد شادی ما را
آیینهایم اما هزاران ضربهی سنگین
نشکست پشت باور پولادی ما را
ای شب که هستی در کمین! مرصاد یادت هست
صبحی که دیدی قدرت صیادی ما را؟
بیشک، حقیقت پخش خواهد شد اگر حتی
خنجر ببرد حنجر آزادی ما را
فرزند ایران نیست و ما را برادر هم
بفروشد آنکه عشق مادرزادی ما را
مرگ شب آواره، آغاز سپیدیهاست
ای خانهات ویران! ببین آبادی ما را
153
0
عمریست که از نام شما دم زده ایم
از عشق شما به خانه پرچم زده ایم
هیهات که ایران کمرش خم بشود!
ما تکیه به دیوار محرم زده ایم
172
0
5
این محرّم فرق دارد این محرم حنجریم
نیزهها باید بدانند از همه دنیا سریم
این محرّم کربلا آمد به استقبالمان
پس محال است آنکه از خون شهیدان بگذریم
هر محرّم نوحهخوان بودند آرام اشکها
این محرّم فرق دارد با رجزها تندریم
دستهی زنجیرزن بودیم تا یکسال قبل
در مصاف اشقیا امسال امّا لشکریم
پای روضه قدکشیدیم، این مرام موجهاست
پس کجا کوتاه میآییم، دریاباوریم
ما شهیدبن شهیدیم و در این پژواکها
پرچم هیهات را تا قلّه با هم میبریم
روضهی بییاوری خواندیم و عمری سوختیم
در نهیب عصرِ یک هل من معین دیگریم
یال اسب بیسوارش! حال ما را هم بپرس
بوی پیراهن شنیدیم این محرّم مضطریم
291
0
من بغض کودکان فلسطینی
من برق خنجر یمنیهایم
من غیظ مُشتهای گرهکرده
من نیزههای قارّهپیمایم
هم سوی آفتاب نظر دارم
هم روی آب، قصدِ خطر دارم
لبنانیام؛ چریکِ بلندیها
ایرانیام؛ تکاورِ دریایم
لبیکگو تبارِ شهیدم را
هی کردهام سمندِ سپیدم را
من انتشارِ بیرق آزادی
از کربلا به مسجدالاقصایم
بر باد بیملاحظه میتازم
من قالی جناب سلیمانم
از صخره، چشمه راه میاندازم
من چوبدستِ حضرت موسایم
خاورمیانهام؛ تن دردآگین
در چند جبهه، راوی فریادم
خاورمیانهام؛ زن زیبارو
از زیر چفیه، چشمِ تماشایم
بیروت و اصفهان و دمشقم من
تهران و هفتخطهی عشقم من
چون کوه ایستادهام از غیرت
هرچند زخمی است سراپایم
دیروز من تمدن و اسطوره
امروز من شهادت و جانبازی
بیبُتّهها هزارهزار اما
تنها منم که صاحب فردایم
100
0
5
آه از غم عکس های ظاهر نشده
از طفل برای مرگ حاضر نشده
ای جنگ چگونه مهر ابطال زدی
وقتی که شناسنامه صادر نشده
110
0
3.6
نه خانه روی گسل ساختم، نه زلزلهاست
به جانِ شیشه و دیوارِ خانه ولوله است
به غیرِ شعر چه کردیم؟ طعنهات زدهایم؟
بعید نیست بگویید بمبها صله است
به عمقِ پوستم احساسِ ترس را فهماند
از آن گلولهی بیحس، ولی مگر گله است
اگر که قلب ترک خورد، نه ... اگر خندید
چه باک، دل که فقط تودههایِ آبلهاست
به جز یزید نزاییدهاید، شاهدِ من
همین جگر که به دندانِ تیزِ آکله است
از استخوانِ خودم، میتراشم اسلحهای
بترس! ماشهچکانیش ختم قائلهاست
مرضیه سادات هاشمی
شاعر دانش آموز
76
0
5
و جنگ آمد و شهر را زیر و رو کرد
و هر فرد را با خودش روبرو کرد
یکی گوش خود را به دشمن سپرد و
از اوهام ترسید و با ترس خو کرد
یکی هی خرید و خرید و خرید و
در انبار خودخواهی خود فرو کرد
یکی نرخ ارز و طلا و بلا را
در آوار اخبار هی جست و جو کرد
یکی خنده شد بچه ها را بغل کرد
و شب صبر شد با خدا گفت و گو کرد
یکی پاره های دل دیگران را
طبیبانه با صوت قرآن رفو کرد
یکی پنجه در پنجه شب را عقب زد
شفق شد و با خون پاکش وضو کرد
59
0
آن را بهشت خواندم و دریافتم کم است
اما برای دشمن خاکش جهنم است
هر خانه را که در بزنی گرز آهنین
هر خانه را که سر بزنی مهد رستم است
از داستان داغ سیاوش بر این شدم:
بر سوگ، انتقام عزیزان مقدم است
آرش به چلّه تیر نشانده است، غم مخور
پشت کمان به غیرت مردانه محکم است
هرگز درفش کاوه نیفتاده بر زمین
بر تارک تمامی این خانه، پرچم است
ما دست دوستی به اجانب نمی دهیم
"بس دیو را که صورتِ فرزندِ آدم است"
جای غریبه نیست، به تورانیان بگو
پای کسی رسیده به اینجا که محرم است
81
0
5