سلام به شدت دلتنگِ حضور در جمع آیات بودیم...
قبل از نقد:از باگ های قافیه ای در شعرِ زیر خبر دارم،اشک هایت،خنده هایت...لیکن چون دلی بود تصحیح ننمودیم.باشد که رستگار شویم(:
خواهر کوچک جمع،اردتمند:فاطمه ترسا
اعدامی ام ، اما نمیگیرم رضایت را
چون با غرورم داده بودم خون بهایت را
از من هوا را هم گرفتی خب بگیر اما...
از من نگیری،نه!نگیری خنده هایت را
دیوانِ عالی دردِ عاشقِ را نمی فهمد...
دیوانه به دیوانِ حافظ زد شکایت را
آمد که راهِ عشق را پایان نمی باشد
چشمانِ من هرگز نمی بیند نهایت را
او شاعرِ خوش باوری بود و فقط گاهی...
محضِ دلم ، می زد ورق صادق هدایت را
دنبالِ معنایِ خودم بودم که چشمانت...
از دوش بر دوشم نهادند این رسالت را
"شاید به دنیا آمدم تا در شبی غمگین
از گونه ات، با دستهایم ،اشک هایت را..."
پ.ن:هوا را از من بگیر خنده ات را نه...پاپلو نرودا