جمع آیات

فاطمه رزاقی

1392/04/14
گاهی سکوت تا مغز استخوانت ریشه میدواند
شادی و غمت آمیخته به هم
چه غربت زیبایی داری

خوبست که بازهم به احیای خودت امید داری
  • امیرحسام یوسفیسختی در شعرتون بیش از حد احساس میشه
    افرین1392/04/14

  • فاطمه رهرویو گاهي درد معني گره خوردن بند بند وجودت به هم.. اما تو مي ماني به اميد روشناي مهتاب كه شبي تمام قرص وجودت را نورباران كند1392/04/15

  • ایمان کریمیخوب بود
    موفق باشید1392/04/24

فاطمه رزاقی

1392/02/14
پدرها همیشه پشت ما هستند، همین است که گاهی آنها را نمیبینیم

فاطمه رزاقی

1391/12/20
گاهی با همه ی وجودت یک چیز را میگیری که نگه داری... بعد سرت را که بالا میگیری میبینی همان چیز که خیال میکردی مال توست در دستهای خداست... داده بود که حس کنی چقدر پشتت گرم است... حالا میخواهد بگیرد... پس آرام باش!
تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت
مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود
تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت....

میگویند پدرها و مادرها هرگز نمیمیرند...فقط از تعلق تن رها میشوند و میروند که آنجا بازهم برای ما دعا کنند
تازه فهمیده ام هرگز نفهمیده بود حس بعضی ها را...
  • فاطمه رهرویشبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
    نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت

    سکینه الهی زلال نسیمی بود که خداوند در این عرصه ارزانیت داد...گوارای وجود زلالت...1391/12/20

  • فاطمه رزاقیگاهی آدم فقط به دعاهای دوستان آسمانیش دلگرمه
    ممنونم1391/12/20

  • سیدعلیرضا جعفریتصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
    خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
    شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
    نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت
    مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود
    تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت....
    1391/12/20

  • سیدعلیرضا جعفریتصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
    خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
    شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
    نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت
    مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود
    تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت....
    1391/12/20

  • سیدعلیرضا جعفریتصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
    خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
    شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن
    نسیم بی قراری را که از دست تو خواهد رفت
    مزن تیر خطا آرام بنشین و مگیر از خود
    تماشای شکاری را که از دست تو خواهد رفت....
    1391/12/20

  • سیدعلیرضا جعفرینمیدونم چرا سه بار شد؟!!!

    همیشه به رضای خدا راضی باشین
    خودتونو بهش بسپارین
    و ازش بخواین که بهتون صبر بده
    هرچند می دونم خودتون بهتر از من این حرفارو بلدین
    یاعلی
    1391/12/20

  • جواد محرابیخداوند رحمتشو نصیب همه ی رفتگان کنه و رافتشو نصیب همه ی ماندگان1391/12/20

  • محمد شیاسیانشاءالله روحشون قرین رحمت...1391/12/20

  • فاطمه رهرویفاطمه....
    وجودت آنقدر آمیخته به رضوان الهی است که در تلاطم حکمت های عظیم خداوند دیگر فاطمه ای و خواسته ای علی حده وجود ندارد...
    خداوند را بر قامت آیینه ی بی غبار وجودت آرزومندم..1391/12/20

  • محمدمهدی عبداللهیخدا همه گذشتگان بالاخض روح بلند ابوی گرامیتان را با مولا علی (ع) محشور نماید.1391/12/21

  • فاطمه رزاقیبا شور، با درد، با لبخند...: از همه ممنونم1391/12/22

فاطمه رزاقی

1391/12/20
سلام و باران
سلام و مهر
سلام و سلامت و سعادت
گاهی آدمی باید در حکمت خدا رها شود، در حبابی که نمیداند کجا میرود ، اما میداند که خدا آن را با نفس خودش فوت کرده... پس میرود ، ....حتما به جای خوبی

از همه ی دوستانی که در ایام بیماری پدرم دعا کردند، برای آمرزش ایشان فاتحه خواندند.... همه ی دوستانی که حس کردند جاریِ حکیمانه ی درد را.... برای همه آرزو میکنم زیر سایه ی پر مهر پدر این عالم ، امام حی (عج) باشند. با سلامت روح و جان و تن. به پیشواز بهار... فصل رستاخیز ناب.انشاالله
  • فاطمه رهرویوجود نازنین و باکرامت امام حی(عج) پشتیبان وجود سرشار از استقامتت فاطمه عزیزم...
    إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ 1391/12/20

  • فاطمه دبیریگاهی آدمی باید در حکمت خدا رها شود، در حبابی که نمیداند کجا میرود ، اما میداند که خدا آن را با نفس خودش فوت کرده... پس میرود ، ....حتما به جای خوبی
    ....
    الهی فَمِلْ بِنا اِلی ما یُرضیکَ عَنّا(نیایش9صحیفه ی سجادیه)
    پروردگارا! به آنچه که مورد رضای توست ما را متمایل کن.
    ...
    روح شان شاد و قرین رحمت و مغفرت الهی
    ...
    وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ

    "از خاشعین درگاهش باشید ان شاء الله"
    1391/12/21

  • حسن بیاتانیسلام و تسلیت
    انشاءلله مهمان خاص امیرالمژمنین باشند...1391/12/21

  • سید محمد موسویتسلیت...1391/12/21

  • محمدمهدی عبداللهیاللهم صل علی محد و آل محمد و عجل فرجهم1391/12/21

فاطمه رزاقی

1391/11/10
باران که بدون تکرار این شعر نمیشود:

باران ببار تا نفست خیسمان کند
از کفرمان بشوید و قدیسمان کند

    فاطمه رزاقی

    1391/11/10
    در فکر بارانم...
    در فکر شعرهای بارانی...

    شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست
    • محمد میرزاییدیشب باران قرار با پنجره داشت
      روبوسی آبدار با پنجره داشت
      یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
      چک چک چک چک چکار با پنجره داشت؟1391/11/11

    • زهرا بشری موحداز این دو پنجره اما
      از این دو دیده من
      مگر ملال تو را
      می شود به باران شست ؟

      حسین منزوی 1391/11/14

    فاطمه رزاقی

    1391/11/10
    دانش آموز بودم... با خودم میگفتم اگر نمره ام کم شود بیشتر از دلواپسی نمره از این نگرانم که معلمم ناراحت شود... عارف میشدم و میگفتم : پس من فردای سبز قیامت چه احوالی دارم! طومار اعمال و خدایی که از او خجالت میکشم

    حالا معلم شده ام... وقتی کسی نمره اش کم میشود دلواپس میشوم که یعنی چه شده؟! چرا نمره اش کم شده، مادرانه دلم شور میزند و ناراحت میشوم... حالا که میخواهم عارف شوم ، بیشتر خجالت میکشم که خدایا ...

    فاطمه رزاقی

    1391/11/10
    برقی از منزل لیلی برخاست...
    وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

    گاهی حتی شعر را بلد نیستی و تمام ترکیبش را به هم میریزی اما... خیلی دوستش داری

      فاطمه رزاقی

      1391/10/14
      گاهی با رفتن بزرگی که حتی محضرش را یک بار هم درک نکردی ، حس میکنی در قلبت چیزی خالی شد
      ...و اینجاست که میفهمی "بزرگان دین اوتاد زمینند" یعنی چه.
      حالا حس میکنی زمین زیر پایت چقدر سست شده!
      بعد از خودت میپرسی یعنی او قصور مرا در حق خودش، می بخشد؟
      و آرام میگویی آقا مجتبی حلالمان کن
      • رضا حاج حسینیسلام. احسنت بر شما.
        اگه به جای آقا مجتبی، حاج آقا مجتبی می اومد بهتر بود...1391/10/14

      • فاطمه رزاقیسلام
        بله درست میفرمایید1391/10/19

      فاطمه رزاقی

      1391/10/14
      پرتوی نور روی تو
      هر نفسی به هر کسی
      میرسد و نمیرسد
      نوبت اتصال من...
      • زهرا بشری موحدوای وای جناب مصلح الدین ... دیوونه این غزلم
        بر گذری و ننگری
        بازنگر که بگذرد
        فقر من و غنای تو
        جور تو احتمال من1391/10/15

      • فاطمه رزاقیسلام خانم موحدی. خدا خیرتون بده من نمیدونستم مال کیه و ادامه ش رو هم نداشتم
        ممنون1391/10/19

      • فاطمه رزاقیبدین وسیله اصلاح میشود: خانم بشری موحد
        عذر میطلبیم1391/10/19

      فاطمه رزاقی

      1391/10/12
      یک بار خواب دیدن تو به همه عمر می ارزد...
      چه بسیار شبها که مرور کردم این شعر را، اما من حتی روحم هم یاغی تر از آنست که جلد تو شود
      ...این را صبح ها میفهمم. وقتی که خواب تو را ندیده روزم را آغاز میکنم

      فاطمه رزاقی

      1391/10/09
      در فکر برق چشم و... طراوت و...
      در فکر عمق حس این عزیز
      برق چشم را از خانم بشری موحد وام گرفتم
      در واقع با نوشته ی ایشان یاد این عکس افتادم

      فاطمه رزاقی

      1391/10/08
      همه ی کاکتوس ها هم به آفتابگردان اقتدا میکنند
      ...اگر خورشیدم از پشت ابر رخ نشان بدهد

      فاطمه رزاقی

      1391/10/06
      گفتند: زیارت وداع بخوان
      میگفت: مگر با امام هم خداحافظی میکنند؟
      گفتند: تو بهتر میدانی یا...؟
      خواند: استودعک الله و استرعیک... تو را به خدا میسپارم...
      و آرام در دلش گفت: و دعا میکنم که خدا مرا به تو سپرده باشد یا امین الله.
      و دلش همانجا ماند... انگار که خدا او را به امام سپرده بود.

      تصویر من

      درباره من