جمع آیات

مرا ای شاهِ سامرا ؛ به شهر عشق راهی کن
شنیدم بانیِ زوار دشتِ کربلا هستی!
    برخیز! خیبرِ تو دمشق است ؛ ای رَفیق
    تا کی علی «علیه السلام»، برای تو محشر بپا کند
      روزی رسد که با تو بگوییم بی امان
      شکرا علی ظهورک یا صاحب الزمان
        یا حضرت معصومه

        ضریحت نخل خرما و مشبک های آن خرماست
        چه شیرین است افطاری که با طعم حرم باشد
        روزه رفت و نیزه خورد و ذکر گفت و تشنه لب
        فاستعینوا میان خاک و خون تفسیر کرد
        • سید محمد موسویسلام
          قشنگ بود.
          ولی به نظرم اگه به جای "تشنه لب" می نوشتید "تشنه بود" قشنگ تر میشد. این طوری اینم فعل میشد.
          در ضمن ظاهرا بعد از فاستعینوا یه "را" جا انداختید.1394/04/01

        • اصغر چرميدرود بر محمد موحدی عزیز
          روزه بود و تشنه بود و نیزه خورد و ذکر گفت
          فاستعینوا را ...
          در ضمن روزه رفت رو خیلی متوجه نشدم
          یکی وایتکس بیاره خیال خودمون رو راحت کنیم1394/04/01

        • محمد موحدی مهرآبادی جناب چرمی طبق مقاتل امام حسین روز عاشورا رو روزه بودند1394/04/01

        • اصغر چرميمدرکش رو لطف می کنید
          ممنونم1394/04/01

        • محمد موحدی مهرآبادی چون تشنگى بر آن جناب غالب شد، به جانب نهر فرات روان شد؛ چون به نزديك آب رسيد، سواران و پيادگان آن كافران سر راه بر آن جگرگوشه خير البشر و نور ديده ساقى حوض كوثر گرفتند و ايشان زياده از چهارهزار نفر بودند. آن شير خدا با لب تشنه بسيارى از ايشان را به سراى جحيم فرستاد.
          صف لشكر را شكافت و اسب را در ميان آب راند و به اسب خطاب فرمود: «تو اوّل آب بخور تا من آب خورم.»
          اسب دهان از آب برداشت و انتظار مى‏كشيد كه اوّل آن امام تشنه‏لب آب بياشامد. چون امام كفى از آب برگرفت كه بياشامد، ملعونى فرياد زد: «تو آب مى‏آشامى و لشكر مخالف در خيمه‏هاى حرم درآمده‏اند؟»
          حضرت آب را ريخت و رو به خيمه ها روانه شد. ديد كه آن خبر اصلى نداشت. دانست كه مقدّر شده است كه روزه آن روز را از آب كوثر به دست خير البشر افطار كند. مجلسى، جلاء العيون‏ 684، 685- 686
          1394/04/01

        • اصغر چرميممنونم حاج آقا1394/04/01

        حسین جان

        باید بلای تشنگی ات را به جان خرید
        ماه خدا برای همین آفرید شد
        • اصغر چرميمن عاشق تک بیت هستم
          باور کن1394/03/31

        • عباس انصاریاز اون بالا همه را خوندم تا اینجا
          این قشنگ بود
          خیلی........1394/04/02

        در این هوا که زمین می پزد تصور کن

        سه ساله دخترکی را به روزه وا دارند !
        • اصغر چرميچرا باز من به روزه وا ماندند رو نمی پسندم ؟
          عه چرا اینجوری شدم راستی؟1394/03/31

        • محمد موحدی مهرآبادی وا دارند نمی دونم فکر کنم معنی مجبور کنند را می رسونه 1394/03/31

        • اصغر چرميمحمد جان
          وا دارند یا همون مجبور کنند رو متوجه شدم
          مشکل من با روایتشه
          تا حالا روایتی دال بر مجبور کردن برای روزه ندیدم
          عه راستی چرا من اینجوری شدم؟1394/03/31

        • خیالِ کجحاج اصغر
          شاعر میگه تصور کن! داره با زبان کنایه میگه و چقدر هم درسته تصریح نکردن در این موارد1394/03/31

        • اصغر چرميخیال کج جان
          باید یه اتفاقی افتاده باشه که بشه تصور کرد1394/03/31

        • محمد موحدی مهرآبادی جناب چرمی وجه شبه در اینجا روزه داری نیست بلکه تحمل تشنگی و گرسنگی است که قابل تصور است 1394/03/31

        • حسن بیاتانیدر مصراع دوم کژتابی و تبادر منفیوجود دارد1394/03/31

        • خیالِ کجچه کژتابی ای؟

          کل بیت در امروز اتفاق افتاده ولی یه قصه رو به ذهن متبادر میکنه1394/04/01

        • حسن بیاتانیاز لحاظ هم نشینی "دخترکی" و "را"1394/04/01

        • اصغر چرميخیال جان
          کدام دختر سه ساله ای رو به روزه وا دارند؟
          سئوال من اینه
          حتی توی تصور هم نمی گنجه
          چون ترکیب سه ساله رو آورده اگر سه ساله نمی آورد
          می شد تصور کرد1394/04/01

        • خیالِ کجدقیقا منظور شاعر همین در تصور نگنجیدن بوده1394/04/02

        • خیالِ کجحضرت ادمیییییییییییییییییییییییییییین!1394/04/02

        • خیالِ کجیعنی آیا در تصور میگنجد که دخترکی را در چنین گرمایی به روزه وادار کنند؟ در نتیجه نتواند آب بنوشد

          یاد چیزی نیفتادید؟1394/04/02

        • حسن بیاتانیچقد جو مثبته اینجا.... خدارو شکر....1394/04/02

        • اصغر چرمينه یاد چیزی نیفتادیم1394/04/02

        روضه هر موقع بخوانند "به وقت" است اما
        روضه های عطشت را رمضان باید خواند
        • حمیده رضاییخیلی زیبا بود جناب آقای موحدی.1394/03/29

        • اصغر چرميدرود بر حاج محمد
          نمی دونم چرا با موقع توی مصرع اولت کنار نیومدم
          اینجوری بهتر نیست؟
          روضه هر وقت بخوانند "به وقت" است اما
          روضه های عطشت را رمضان باید خواند
          1394/03/30

        • رضا حاج حسینیآفرین. خیلی خوب...

          پیشنهاد:
          روضه ی تشنگی ات را رمضان باید خواند...1394/03/30

        • محمد موحدی مهرآبادی آقای حاج حسینی ممنون از پیشنهادتون عالی
          1394/03/30

        • محمد موحدی مهرآبادی جناب چرمی چون ع موقع تو ادبیات گفتاری خونده نمیشه گفتم تفنن در عبارت باشه 1394/03/31

        • اصغر چرميوای ... چه خوب جواب ما رو دادید برادر محمد
          کلمه موقع به وزن شعرتون هم به نظرم آسیب می زنه
          فکر کردم با ما قهر کردید
          اختیار با شماست داداش1394/03/31

        • رضا حاج حسینیبنده هم فکر میکنم حذف ع در شعر ایراد داشته باشه.
          فقط در ترانه و ادبیات عامیانه جایز الحذفه...1394/03/31

        • محمد موحدی مهرآبادی جناب چرمی این حرفا چیه
          ما خاک پای شما مداحان اهل بیت هم هستیم .

          حق با شما بود . ع رو من خیال می کردم چون خونده نمی شود می شود آورد ولی درسته .
          1394/03/31

        • اصغر چرمي
          درس پس می دیم
          تو ترم تابستون کلاس هاتون
          همین1394/04/01

        مبطلاتی که گفته ام ممنوع
        دور شو از مرام حیوانی
        چند روزی بیا در آغوشم
        تا که یادت بیاید انسانی
        ترسم این است که این آب فراتِ تحریم
        بعد از آنی که حرم سوخته شد وا گردد
        کمی با من مدارا کن من از تهدید می ترسم
        شبیه دولت تدبیر از تحریم آمریکا
        هر که با خود کلید عزت داشت
        بازی برده را نمی بازد
        در عجب مانده ام "دو سالی هست"
        از کلیدی که قفل می سازد
        • رضا حاج حسینیاز کلیدی که قفل می سازد... آفرین

          حاج آقا کم پیدایید... مشتاق دیدار...1394/03/24

        • رضا مهدی زادهاقا خیلی خوب بود...ینی خیلی خوب...لایک1394/03/24

        • اصغر چرميسلام و درود بر دوست قدیمی
          خوش آمدید اخوی
          هر که با خود کلید عزت داشت
          بازی برده را نمی بازد
          احسنت1394/03/24

        • محمد موحدی مهرآبادی سلام .

          کم توفیقی است ماست .

          ارادمند همه دوستان 1394/03/25

        دقت در ادبیات سرودن

        الطبقات‏ الكبرى/ترجمه،ج‏4،ص:444)‌عبد الله بن رواحه: از مسجد پيامبر (ص) عبور كردم، در حالى كه رسول خدا (ص) همراه گروهى از ياران خود در مسجد نشسته بودند، همين كه اصحاب پيامبر (ص) مرا ديدند بانگ برداشتند كه اى عبد الله بن رواحه، اى عبد الله. دانستم كه رسول خدا احضارم فرموده‏ اند. رفتم. فرمودند: اينجا بنشين. مقابل آن حضرت نشستم. فرمودند: شعر چگونه مى‏گويى؟ و مثل اينكه از چگونگى شعر گفتن تعجب مى‏فرمودند. گفتم: درباره موضوع آن مى‏نگرم و مى‏گويم. فرمودند: هم اكنون در نكوهش مشركان شعرى بگو. من چيزى آماده نساخته بودم، اندكى انديشيدم و چنين سرودم:
        «اى گيرندگان قيمت عبا به من خبر بدهيد شما چه هنگامى فرماندهان و سرهنگان بوده‏ ايد يا
        چه هنگام قبيله مضر براى شما تسليم شده است.» [1] گويد، متوجه شدم كه پيامبر (ص) برخى از گفتار مرا نپسنديدند كه قوم آن حضرت را گيرندگان قيمت عبا ناميده بودم، و اين ابيات را سرودم:
        «اى خاندان هاشم خير، خداوند شما را بر همگان برترى و فضيلتى داده است كه تغييرپذير نيست. من با نشانه‏ هاى خير و نيكى در تو چنان آشنا شدم كه مخالف با آنچه است كه ايشان ديده‏اند، در عين حال اگر در انجام دادن كار خود چيزى از ايشان بخواهى و يارى طلبى نه پناه مى‏دهند و نه يارى، خداوند خوبيهايى را كه به تو ارزانى فرموده است ثابت و پايدار همچون موسى بدارد و نصرتى همچون نصرت آنان عنايت كند. [2]» گويد، رسول خدا در حالى كه لبخند بر لب داشتند روى به من كردند و فرمودند:
        خداوند تو را هم ثابت بداراد.
        محرم فصل معراج شور وشعور

        مرده ست شعوری که در آن شور نباشد
        شوری که شعور آورد آهنگ حیات است
          در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
          می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
          می نشینی روبرویم،خستگی در می کنی
          چای می ریزم برایت،توی فنجانی که نیست
          بازمی خندی ومی پرسی که حالت بهتر است؟!
          باز می خندم که خیلی،گرچه می دانی که نیست
          شعر می خوانم برایت،واژه ها گل می کنند
          یاس و مریم می گذارم،توی گلدانی که نیست
          چشم می دوزم به چشمت،می شود آیا کمی
          دستهایم را بگیری،بین دستانی که نیست..؟!
          وقت رفتن می شود،با بغض می گویم نرو...
          پشت پایت اشک می ریزم،در ایوانی که نیست
          می روی و خانه لبریز از نبودت می شود...
          باز تنها می شوم،با یاد مهمانی که نیست...!
          بعد تو این کار هر روز من است
          باور این که نباشی،کار آسانی که نیست...!

          شاعر: همسر شهید ...
          • رضا مهدی زادهمصرع اول بیت اخر فکر کنم غلطه؛ وزنش کامل نیست1393/08/04

          • اکرم بهرامچیسلام با آقای مهدی زاده موافقم اما احتمالا کلمه ای تایپ نشده / اما غزل زیبایی سرودید1393/10/14

          یا حسین

          بعضی تو را زمینه می خوانند و بعضی تو را شور
          اما تو
          غم سنگین روضه خوان خواهی !
            دقت در استفاده به جا از کلمات


            گفته ‏اند- مردى خدمت حضرت باقر عليه السلام رسيده قصيده‏اى خواند كه اول آن اين بود (عليك السلام ابا جعفر) امام باو چيزى نداد عرض كرد چرا بمن جايزه ‏اى نداديد با اين شعری که گفتم
            فرمود تو مرا شبیه مردگان تهنيت گفتى
            نشنيده ‏اى اين شاعر چه ميگويد.

            الا طرقتنا آخر الليل زينب عليك سلام لما فات مطلب‏

            (در این بیت شاعر وقتی مرده ای را می خواهد خطاب کند با علیک السلام شروع می کند )

            فرمود ميتوانستى بگوئى‏

            سلام عليك ابا جعفر
            یا امام رضا

            تا گنبد زرد تو را دیدم به خود گفتم
            تخته سیاه قلب من ای کاش آبی بود
            عاشق حیدر شدیم و این شرف ما را بس است

            از میان دلخوشی ها این شعف ما را بس است

            درک عرفان زیارت، نیست کار ما اگر

            سایه ی دیواری از شهر نجف ما را بس است
            هدیه به مادر سادات

            فاطمه ترین فاطمه

            وقتی خدا با تو عدم را هست می کرد
            خلقت وجودش را به تو پیوست می کرد

            آن شب خدا از آسمان تبریک می گفت
            انگشتری را که محمد دست می کرد

            اللهم صل علی مححمد و آل محمد و عجل فرجهم

              تصویر من

              درباره من