Skip Navigation Links.
 

ای کاش می‌رساند به دریا مرا حسین. / کبری موسوی قهفرخی


آه ای غمت قصیده‌ی بی‌انتها حسین!
غم با دلت عجين شده از ابتدا حسین!

در موی بیدهای جهان مویه می‌کنند
موسیقی عزای تو را بادها حسین!

ای حُسن بی‌بدیل‌! چه حُسن‌ سلیقه داشت
آن که نهاد نام بلند تو را "حسین"

تا بوده نی به حرمت تو گل نداده است
این است فرق بین نی و نیزه‌ها، حسین!

وقت نوشتن از تو قلم سرخ می‌شود
هم‌خانواده است گل سرخ با حسین

من ماهی قناتم و روز و شبم یکی‌ست
ای کاش می‌رساند به دریا مرا حسین.

ای شعر ناب نام تو را "آب" می‌نهم
تا بعد خواندن تو بگویند: "یا حسین"!
 

611 0 4.38

غیر نام تو  نمی آید به گوش این روزها  / زهرا نظری

عرش می گرید، زمین لبریز از غم میشود
می وزد از شش جهت غم تا محرم میشود

می درخشد نام تو بر سر در هر خانه ای
سایه ی بالاسر هر کوچه پرچم می شود

غیر نام تو  نمی آید به گوش این روزها 
ذکر هر دلسوخته آه دمادم می شود

چاره ای جز سوختن در روضه هایت نیست آه
پشت صبر از ماتم شش ماهه ات خم می شود

آه از قلب صبور خواهرت وای از غمش
گیسوان دختران وقتی که درهم می شود

این طرف کنج خرابه لاله ای کز کرده است
آن طرف از کاروانت دختری کم می شود

زخم داغ تو به دلها تازگی دارد هنوز 
داغ هر روضه به روی داغ مرهم می شود

583 0 2.65

ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟ / علی گلی حسین آبادی

مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره می‌آمد که خود را بخشی از دریا کند

ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟
آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند

او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین
از تمام دلخوشی‌های جهان پروا کند

آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند
خواست سمت بی‌کران بال و پرش را وا کند

با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود
خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند
 

566 0 3.5

و من آن لاله‌ای که از تو دور افتاد، خواهم شد / عباس همتی

دلم پرواز می‌خواهد، رها در باد خواهم شد
چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد

به رویم راه‌ها را یک به یک با دست خود بستم
نمی‌دانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟

اگر که رو بگرداند... اگر رنجیده باشد، چه؟
اگر من را نبخشد دوست، دشمن‌شاد خواهم شد

ترک‌های بیابان راوی دلشوره‌های من
بخندد آسمان، با خنده‌اش آباد خواهم شد

سرود سروها عمری نوازش داده روحم را
دلم می‌گفت با آزاده‌ها همزاد خواهم شد

به اذن عشق نامم در دل تاریخ می‌ماند
میان توبه‌های توبه‌کاران یاد خواهم شد

تجلی می‌کند آیات حق در برق شمشیرم
در این هنگامه تفسیر «لبالمرصاد» خواهم شد

بگو با حنجر خونین رقم خورده‌ست تقدیرم
بگو مثل کسی که پای تو سر داد، خواهم شد

کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی...
و من آن لاله‌ای که از تو دور افتاد، خواهم شد
 

471 0 5

بیا و شعله میفکن به خیمه‌گاهِ خودت / علی مویدی

خبر رسیده که مردی غریب منتظر است
محرّم آمده ای دل! حبیب منتظر است

خوشا دلی که خطر کرد و ساخت فردا را
دلی که سوخت امان‌نامه‌های دنیا را

تو رامِ مِهر حسینی نه قهرِ ابن زیاد
تو اهلِ شهرِ حسینی نه شهرِ ابن زیاد

به خواب می بَرَد آخر تو را صدایِ شُرَیح
مباز فجر خدا را به لای لایِ شُرَیح

بگو که دست نیالوده‌ای به خونِ شهید
مگو که رفته‌ای از خیمه‌ات به کاخ یزید

به سوی سفره‌ی خولی مرو که ملعون است
امیدِ نان به تنورش مبند، در خون است

هنوز تشنه‌ی مُلکی، سراب می‌بینی
هنوز گندمِ ری را به خواب می‌بینی

بیا و رحم کن ای دل! به سرپناهِ خودت
بیا و شعله میفکن به خیمه‌گاهِ خودت

به ظرف آب چه حاجت؟ شرابِ ناب که هست
فراتِ اشک که هست و گلابِ ناب که هست

بهشت را بنگر، عطر سیب منتظر است
چرا نشسته‌ای ای دل؟ حبیب منتظر است
 

440 0

کفن کنید تنم را، اگر سیاه نپوشم / زهرا بشری موحد

صدای قافله ای می رسد دوباره به گوشم
محرم است و مبادا به قدر وسع نکوشم

عزا نه! جان دوباره است در عوالم هستی
کفن کنید تنم را، اگر سیاه نپوشم

خوش است روضه به هر هیاتی اگر که درآیم
چه مثل فرش بیفتم، چه مثل دیگ بجوشم

نشسته‌ام بنشانم به اشک، آتش ِ دل را
اگر که گوشه ای از بزم، سر به زیر و خموشم

غم حسین که باشد، چه باک از غم عالم؟
غمی عزیزتر از هر غمی نهاد به دوشم

سر از کمند محبت، به هیچ روی نتابم
به هیچ سود، دلم را به غیر او نفروشم

به تربت است فقط، هرچه سر به خاک گذارم
به عشق ذکر «حسین» است، هرچه آب بنوشم
 

428 0 5

در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن / فاطمه عارف نژاد

مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن 
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن

آهو شدن در دشت‌های سربه‌سر صیاد
ماهی شدن، در موج‌موج غم شنا کردن

باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن 
باری کنار ذوالجناحت پابه‌پا کردن

باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانه‌ها را از شبِ آتش رها کردن

این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریه‌ها کردن

بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال 
با شیون و با مویه نامت را صدا کردن

هم‌کاروان با تو که روی نیزه می‌رفتی
عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن

با اشک‌های کودکان همسایگی تا صبح 
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن

با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ
هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن

دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن

در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظه‌ای چون و چرا کردن
 
375 2 4.83

به شوق بوسه بر آن خاک صبر جاده کم است / علی مشهوری

مسیر عشق اگر سخت یا که هموار است
طریق و مبدا و مقصد در این سفر یار است

حساب خستگی راه را مکن هرگز
قدم قدم همه را فاطمه خریدار است

به شوق بوسه بر آن خاک صبر جاده کم است
ولی تحمل زوّار یار بسیار است

بیا به موکب صحرانشین دریادل
که خالی است ولی از امید سرشار است

بگیر حاجت از این دست پینه بسته ی پیر
که کار دست همین مردم گرفتار است

شبانه جانب خورشید راهی اند همه
چرغ روشن مشایه اشک زوار است

ورای رنگ و زبان همدلند و همراهند
چرا که عشق در این کاروان جلودار است

روانه است اگر پیر پابه پای جوان
عصای مردم افتاده شوق دیدار است

نه راه دور و نه پای پیاده و نه عطش
فراق کرب و بلای حسین دشوار است

جواب آنکه به محشر حساب ما با کیست؟
قیامتی ست که در کربلا پدیدار است

قرار این همه پرچم به دوش آخر سر
ورودی حرم حضرت علمدار است
75 0 5

 
صفحه 6 از 6ابتدا   2  3  4  5  [6]  انتها

اشعار عاشورایی ارسالی کاربران


اربعین

عجب عطر خوشی پیچیده در کرببلا امشب
دلم را میدهد با بوی سیب خود جلا امشب

پس از یک اربعین آوارگی، گل های آل الله
کنون برگشته با طوفانی از حولُ ولا امشب

نمی دانم چرا خورشید هم سودای غم دارد!
سحرگه می زند بر تار و پود دل صلا امشب

کنار مرقد شش گوشه ای راز دل خود را
نشستم تا نمایم اندک اندک برملا امشب

سرم بر روی دیوار است و آرامش نمیگیرد
بیا بنشین دمی با من در ایوان طلا امشب

قلم بردار معصومی به اوراق غم املا کن
که فطروس میبرد پیغام تا عرش علا امشب

۱۳ مهر ۱۳۹۸ ۳۵۹ ۰

این روضه های باز، همه راز می شود !


دروازه های غم به دلم باز می شود
انگار تازه این سفر آغاز می شود
نان حرام خوردن این قوم بی حیا
حتی برای حرمله احراز می شود ؟!
دارند رو به نیزه تو را سنگ می زنند
هر کس که زد به چشم تو ممتاز می شود
ای کاش یک نفر بدهد پاسخ مرا
دختر به تازیانه مگر ناز می شود ؟
بال و پر شکسته ی خود باز می کند
هر گاه صحبت از تو و پرواز می شود
صفین می رسد به نظر یا علی بیا
این کینه ها برای تو ابراز می شود
شرمنده یا علی که به عنوان خارجی
زینب اسیر مجلس آواز می شود
با دخترت بگو که کجا درد و دل کند؟
این روضه های باز همه راز می شود !

یه سیاه مشق قدیمی

۰۸ مهر ۱۳۹۸ ۳۳۹ ۰

خورشید

خود را به سکوت آسمان دوخته بود
وقتی که تمام دشت افروخته بود
سرخی غروبها گواهی می داد
خورشید ز هُرم خیمه ها سوخته بود

۲۸ شهریور ۱۳۹۸ ۴۲۰ ۰

می رسم

می رسم
من بروی نیزه ای همراه خواهر می رسم
با پر و بال دعا بی جسم و پیکر می رسم
آیه ی کهف و رقیم ام را مگر نشنیده ای؟
چون صدای مکتب قرآن حیدر می رسم
از میان خاک و خون در سر زمین کربلا
مانده ام در لا بلای تیغ و خنجر می رسم
در چکاچاک هبوط نسل کفتاران دون...
از میان گودی خون رنگ سنگر می رسم
کاروان منزل به منزل می رود کاشانه را
با لب خشکده و با دیده ی تر می رسم
بیتی از اشعار پاکم را بخوان تا بنگری
همچو معصومی دمی از مرز باور می رسم

۲۴ شهریور ۱۳۹۸ ۴۴۱ ۰
صفحه 1 از 68ابتدا   [1]  2  3  4  5  انتها