بهترین های شعر عاشورایی تاریخ ادبیات از شاعران بزرگ فارسی‌زبان بهترین اشعار عاشورایی تاریخ ادبیات فارسی
Skip Navigation Links.
 

زمین برای همیشه شهیدپرور شد / مصطفی محدثی خراسانی

اگر چه باغِ پُر از لاله ی تو پرپر شد
زمین برای همیشه شهیدپرور شد

زمین برای همیشه به قصد یاری تو
تمام پاسخ آن پرسش معطر شد

زمین به یمن نفس های عاشقانه ی تو
پُر از طراوت دل های درد باور شد

تو ذوالفقار شدی با دو تیغ در دو نبرد
جهاد اکبر تو هم رکاب اصغر شد

به ظهر واقعه آدم به نام تو بالید
اگرچه چشم تمام پیمبران تر شد
 
749 0

ای کاش می‌رساند به دریا مرا حسین. / کبری موسوی قهفرخی


آه ای غمت قصیده‌ی بی‌انتها حسین!
غم با دلت عجين شده از ابتدا حسین!

در موی بیدهای جهان مویه می‌کنند
موسیقی عزای تو را بادها حسین!

ای حُسن بی‌بدیل‌! چه حُسن‌ سلیقه داشت
آن که نهاد نام بلند تو را "حسین"

تا بوده نی به حرمت تو گل نداده است
این است فرق بین نی و نیزه‌ها، حسین!

وقت نوشتن از تو قلم سرخ می‌شود
هم‌خانواده است گل سرخ با حسین

من ماهی قناتم و روز و شبم یکی‌ست
ای کاش می‌رساند به دریا مرا حسین.

ای شعر ناب نام تو را "آب" می‌نهم
تا بعد خواندن تو بگویند: "یا حسین"!
 

746 0 4.38

غیر نام تو  نمی آید به گوش این روزها  / زهرا نظری

عرش می گرید، زمین لبریز از غم میشود
می وزد از شش جهت غم تا محرم میشود

می درخشد نام تو بر سر در هر خانه ای
سایه ی بالاسر هر کوچه پرچم می شود

غیر نام تو  نمی آید به گوش این روزها 
ذکر هر دلسوخته آه دمادم می شود

چاره ای جز سوختن در روضه هایت نیست آه
پشت صبر از ماتم شش ماهه ات خم می شود

آه از قلب صبور خواهرت وای از غمش
گیسوان دختران وقتی که درهم می شود

این طرف کنج خرابه لاله ای کز کرده است
آن طرف از کاروانت دختری کم می شود

زخم داغ تو به دلها تازگی دارد هنوز 
داغ هر روضه به روی داغ مرهم می شود

707 0 2.65

ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟ / علی گلی حسین آبادی

مشعلی در دست آمد راه را پیدا کند
قطره می‌آمد که خود را بخشی از دریا کند

ما چه می‌فهمیم «یَهدی مَن یَشاءُ» حال کیست؟
آه بگذارید حرّ، این آیه را معنا کند

او دلش را پیشکش آورد تا غیر از حسین
از تمام دلخوشی‌های جهان پروا کند

آسمان کوتاه بود و میل پروازش بلند
خواست سمت بی‌کران بال و پرش را وا کند

با دلش پیمان محکم بست تا با خون خود
خیمۀ ایمان خود را باز هم برپا کند
 

671 0 3.5

و من آن لاله‌ای که از تو دور افتاد، خواهم شد / عباس همتی

دلم پرواز می‌خواهد، رها در باد خواهم شد
چو طوفان بر سر هرچه قفس فریاد خواهم شد

به رویم راه‌ها را یک به یک با دست خود بستم
نمی‌دانم از این حبس ابد آزاد خواهم شد؟

اگر که رو بگرداند... اگر رنجیده باشد، چه؟
اگر من را نبخشد دوست، دشمن‌شاد خواهم شد

ترک‌های بیابان راوی دلشوره‌های من
بخندد آسمان، با خنده‌اش آباد خواهم شد

سرود سروها عمری نوازش داده روحم را
دلم می‌گفت با آزاده‌ها همزاد خواهم شد

به اذن عشق نامم در دل تاریخ می‌ماند
میان توبه‌های توبه‌کاران یاد خواهم شد

تجلی می‌کند آیات حق در برق شمشیرم
در این هنگامه تفسیر «لبالمرصاد» خواهم شد

بگو با حنجر خونین رقم خورده‌ست تقدیرم
بگو مثل کسی که پای تو سر داد، خواهم شد

کنار قبر هفتاد و دو لاله، جای من خالی...
و من آن لاله‌ای که از تو دور افتاد، خواهم شد
 

579 0 5

بیا و شعله میفکن به خیمه‌گاهِ خودت / علی مویدی

خبر رسیده که مردی غریب منتظر است
محرّم آمده ای دل! حبیب منتظر است

خوشا دلی که خطر کرد و ساخت فردا را
دلی که سوخت امان‌نامه‌های دنیا را

تو رامِ مِهر حسینی نه قهرِ ابن زیاد
تو اهلِ شهرِ حسینی نه شهرِ ابن زیاد

به خواب می بَرَد آخر تو را صدایِ شُرَیح
مباز فجر خدا را به لای لایِ شُرَیح

بگو که دست نیالوده‌ای به خونِ شهید
مگو که رفته‌ای از خیمه‌ات به کاخ یزید

به سوی سفره‌ی خولی مرو که ملعون است
امیدِ نان به تنورش مبند، در خون است

هنوز تشنه‌ی مُلکی، سراب می‌بینی
هنوز گندمِ ری را به خواب می‌بینی

بیا و رحم کن ای دل! به سرپناهِ خودت
بیا و شعله میفکن به خیمه‌گاهِ خودت

به ظرف آب چه حاجت؟ شرابِ ناب که هست
فراتِ اشک که هست و گلابِ ناب که هست

بهشت را بنگر، عطر سیب منتظر است
چرا نشسته‌ای ای دل؟ حبیب منتظر است
 

564 0

در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن / فاطمه عارف نژاد

مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن 
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن

آهو شدن در دشت‌های سربه‌سر صیاد
ماهی شدن، در موج‌موج غم شنا کردن

باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن 
باری کنار ذوالجناحت پابه‌پا کردن

باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانه‌ها را از شبِ آتش رها کردن

این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریه‌ها کردن

بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال 
با شیون و با مویه نامت را صدا کردن

هم‌کاروان با تو که روی نیزه می‌رفتی
عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن

با اشک‌های کودکان همسایگی تا صبح 
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن

با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ
هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن

دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن

در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظه‌ای چون و چرا کردن
 
557 2 4.83

کفن کنید تنم را، اگر سیاه نپوشم / زهرا بشری موحد

صدای قافله ای می رسد دوباره به گوشم
محرم است و مبادا به قدر وسع نکوشم

عزا نه! جان دوباره است در عوالم هستی
کفن کنید تنم را، اگر سیاه نپوشم

خوش است روضه به هر هیاتی اگر که درآیم
چه مثل فرش بیفتم، چه مثل دیگ بجوشم

نشسته‌ام بنشانم به اشک، آتش ِ دل را
اگر که گوشه ای از بزم، سر به زیر و خموشم

غم حسین که باشد، چه باک از غم عالم؟
غمی عزیزتر از هر غمی نهاد به دوشم

سر از کمند محبت، به هیچ روی نتابم
به هیچ سود، دلم را به غیر او نفروشم

به تربت است فقط، هرچه سر به خاک گذارم
به عشق ذکر «حسین» است، هرچه آب بنوشم
 

503 0 5

هنگامه ی دل کندن جان از تن شد / محمدحسین ملکیان

آن لحظه که حرف ماندن و رفتن شد
هنگامه ی دل کندن جان از تن شد

در اصل چراغ خیمه خاموش نشد
تکلیف جماعت دو دل روشن شد!
331 0 5

محرم با شهیدان رنگ و بوی تازه‌ای دارد / مسعود یوسف پور

جهان باید بداند صبر ما اندازه‌ای دارد
که بازی با دم شیران شرزه، بازه‌ای دارد

کجا کوتاه می‌آیند و کی تسلیم می‌گردند 
که ایران شیرمردانِ بلند آوازه‌ای دارد

دهان دره‌ست سهمِ خاکِ خواب آلودۀ دشمن
 به هرسویی نظر کردم سرِ خمیازه‌ای دارد

کی از خط و نشان باد‌های هرزه می‌ترسیم
نشد بسته کتابی کز شرف شیرازه‌ای دارد

حسین بن علی را از ولی بشناس، این یعنی
که شهرِ معرفت در نزد ما دروازه‌ای دارد

غم او کهنگی را برنمی‌تابد، ولی امسال
محرم با شهیدان رنگ و بوی تازه‌ای دارد
305 0 5

به شوق بوسه بر آن خاک صبر جاده کم است / علی مشهوری

مسیر عشق اگر سخت یا که هموار است
طریق و مبدا و مقصد در این سفر یار است

حساب خستگی راه را مکن هرگز
قدم قدم همه را فاطمه خریدار است

به شوق بوسه بر آن خاک صبر جاده کم است
ولی تحمل زوّار یار بسیار است

بیا به موکب صحرانشین دریادل
که خالی است ولی از امید سرشار است

بگیر حاجت از این دست پینه بسته ی پیر
که کار دست همین مردم گرفتار است

شبانه جانب خورشید راهی اند همه
چرغ روشن مشایه اشک زوار است

ورای رنگ و زبان همدلند و همراهند
چرا که عشق در این کاروان جلودار است

روانه است اگر پیر پابه پای جوان
عصای مردم افتاده شوق دیدار است

نه راه دور و نه پای پیاده و نه عطش
فراق کرب و بلای حسین دشوار است

جواب آنکه به محشر حساب ما با کیست؟
قیامتی ست که در کربلا پدیدار است

قرار این همه پرچم به دوش آخر سر
ورودی حرم حضرت علمدار است
289 0 5

هر چه هم بد باشم اما مانده یک خوبی برایم / اعظم سعادتمند

پاک کردم قطره‌های اشک را با آستینم
تا که روشن‌تر تو را در جعبۀ جادو ببینم

من به دنبال تو ای آیینۀ سرخ حقیقت
در میان فیلم‌های راهیان اربعینم

کیست این مجنون که در هر عکس می‌افتد صدایش
این غم دیوانه که دل می‌برد از کفر و دینم

گریه کردم پا به پای ابرها تاول به تاول
با خیال اینکه روزی بوسه از خاکت بچینم

هر چه هم بد باشم اما مانده یک خوبی برایم
عاشق اولاد زهرا و امیرالمومنینم
::
از تو هم متشکرم ای جعبۀ جادو که با تو
پا به پای زائران غرق تماشا می‌نشینم
 
287 0 5

لبم آتش گرفت امروز وقتی آب نوشیدم / رضا خورشیدی فرد



خدا می بیند و پشت و پناهِ مادری تشنه است
خدا امروز هم همچون خدایِ هاجری تشنه است

خدا می بیند و این درد ها را می دهد تسکین
به خون ما اگرچه تا قیامت لشکری تشنه ست

خدا می بیند و از ماجرای ما خبر دارد
خبر دارد که زیر آسمانش دختری تشنه است

خدا می بیند و جریان همان تکرار تاریخ است
برای دیدن یک لقمه نان،چشمِ تری تشنه است

خدا می بیند و موسی خبر دارد عطش اینجا
برای کشتن اطفال ما افسونگری تشنه است

خدا از باغبان بهتر خبر دارد در این صحرا
برای قطره ای باران گلِ نیلوفری تشنه است

ولی در این عطش هم سبزی گلدسته ها باقی است
برای گفتن الله اکبر، اکبری تشنه است

در آن سو لشکری از حرمله تیر و کمان در دست
در این سو کودکی بر روی دست مضطری تشنه است

عطش محشر به پا کرده است و کوثر خوب می داند
امیرالمومنین تنها پناه محشری تشنه است
.
لبم آتش گرفت امروز وقتی آب نوشیدم
زمین شد کربلا و روضه ام از حنجری تشنه است
266 0

سلام من به تو ای صبح سربریده‌ی عالم! / طاهره سادات ملکی

برای غمی که لحظه‌های آخر نشست در چشم‌های زینب سلام الله ...

نه مانده اشک برایم نه مانده آه برایم 
در این محاصره مانده فقط نگاه برایم 

شده‌ست خیره نگاهم به روضه‌خوانی گودال...
چه کُند می‌گذرد لحظه‌های آه برایم

به نیزه تکیه بزن تا ستون عرش نیفتد 
بمان که جز تو نمانده ست تکیه‌گاه برایم

سلام من به تو ای صبح سربریده‌ی عالم!
چه غم که تیغ کشیده شبی سیاه برایم 

که رود رود جهان جاری از شکوه غم من .‌‌..
که موج سینه زنت می‌شود سپاه برایم

چقدر زخم به تن داری ای وصیت مادر!
بگو بریده بریده تمام راه برایم

نسیم می‌وزد از سمت آسمان مدینه 
و گریه می‌کند امشب هلال ماه برایم

قرار بعدی ما لحظه‌ی رسیدن موعود
که سایه‌ی علمت می‌شود پناه برایم
241 0

دنبال پناهگاه ما می‌گردید؟ / علی داوودی

چون تیغ که در معرکه عریان هستیم
کی گم شده‌ایم یا که پنهان هستیم

دنبال پناهگاه ما می‌گردید؟
در خیمه سالار شهیدان هستیم
 
239 0 2

کاش می‌شد ابرها آن روز باران داشتند / محسن حنیفی

جان به پیکر داشت وقتی مشک‌ها جان داشتند
کاش می‌شد ابرها آن روز باران داشتند

کاش می‌شد قطرۀ آبی به خیمه می‌رسید
آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند

آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه
آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند

کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها
بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند

سورۀ کوچک که روی دست بابا ذبح شد
مجلس مرثیه‌ای آیات قرآن داشتند

بند قلب آسمانی‌ها به مویی بند بود
بر نخ قنداقه‌اش از بس که ایمان داشتند...

هیچ داغی مثل داغ کودک شش‌ماهه نیست
اهل‌بیت از حرمله بغض دوچندان داشتند

نیزه‌ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند
ماه‌های روی نیزه چشم گریان داشتند

236 0

با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟ / سید جواد میرصفی

بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟
با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟

حرف شمشیر و دلت آخر یکی شد یا دو تا؟
چیست تکلیف تو آیا با حسین بن علی؟

اینکه می‌آید صدایش بانگ هل من ناصر است
از گلوی کیست این آوا؟ ... حسین بی علی

در کدامین صف نشستی در سپاه کیستی؟
چون خدا تنهاست حق، تنها حسین بن علی

شور، شیدایی، جنون، مستی، به خون غلتیدگی
لفظ عشق‌اند این همه، معنا حسین بن علی

جان حسین بن علی جانان حسین بن علی
دین حسین بن علی دنیا حسین بن علی

می‌توان با تیغ، کِی حبل‌المتین را سر برید؟
نخل طوبی، عروة الوثقی حسین بن علی

تشنۀ سیرابِ دریا دل یل ام البنین
کشتۀ جاوید و نامیرا حسین بن علی

کعبه خواهد زد به سینه، سنگ او را تا ابد
کربلایش قبلۀ دل‌ها حسین بن علی
::
در شکوه واقعه، ای کاش پرپر می‌شدیم
در کنارت روز عاشورا! حسین بن علی!
 
224 1 5

حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام‌حسینیم / محمد مرادی


حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام‌حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام‌حسینیم

در کودکی حوالۀ گریه، از روضۀ رقیه گرفتیم
پیری رسید و سینه‌زنان باز، در هیأت امام‌حسینیم..

قطره‌به‌قطره رود زلالیم، با عشق در مسیر کمالیم
حبّ‌الحسین یجمعنا، چون: جمعیّت امام‌حسینیم

هیهات از حقارت و ذلت، هیهات از پذیرش منّت
للهِ حمد اگر که عزیزیم، از عزّت امام‌حسینیم

ما از  تبار یاس سپیدیم، حرّیم و زنده‌زنده شهیدیم
از لشکر یزید بریدیم، در بیعت‌ امام‌حسینیم
::
ای شمرهای عصر تمدن! آل‌زیادهای تفرعُن!
در شامِ بغض و کینه بمیرید: "ما ملت امام‌حسینیم
211 0 5

تازه اول محرم است / احسان کاوه

نگاه می‌کنم

از کنار پنجره به آسمان

هیاتی به‌پاست

چشم کهکشان پر از ستاره‌هاست

جای ماه خالی است

چای هم که دم کشید

اشک روی دفتر سیاه من قلم کشید

شور عشق دم گرفت

حاصل تمام عمر

این دم است

تازه اول محرم است

182 0

همیشه کربلایی باب میل خویشتن داریم / محسن ناصحی

در زمانه ای که حق و باطل در دنیا به وضوح روشن است ، هنوز هم بعضی هیئتها و هیئتی ها حاضر نیستند یک مرگ بر اسراییل بگویند


نفهمیدیم اوّل را و آخر را نفهمیدیم
که مهدی را ندیدیم و پیمبر را نفهمیدیم

سرودیم از شب هجرت ولی در خانه ی تاریخ 
دلیلِ ماندنِ حق بین بستر را نفهمیدیم

من از مَن‌ کنتُ مولا خواندن خود نیز حیرانم
که حیدر را پرستیدیم و قنبر را نفهمیدیم

چه زهرا دوستهای نا تلاوت کرده قرآنی
که از آیات أعطیناک ، کوثر را نفهمیدیم

شب هیأت برای روضه ی در سوختیم امّا
همین که صبح آمد صبر حیدر را نفهمیدیم

به پای نامه های کوفیان امضا زدیم از بس
که سلمان را که مالک را ابوذر را نفهمیدیم

عبای إرباٌ إربایی برای خیمه ها بردیم
اذان شد ، سینه کوبیدیم و اکبر را نفهمیدیم

همیشه کربلایی باب میل خویشتن داریم
که حال زخمی امروزِ کشور را نفهمیدیم

چگونه کربلا را یافتید؟! از ما اگر پرسند
چه پاسخ می توان دادن اگر سر را نفهمیدیم

ستون خیمه را وقتی که می افتاد ، نالیدیم
ولی افتادن سردار لشگر را نفهمیدیم

برای پرچمی امروز دلخونم که در پایش
به خون غلطیدن سرو و صنوبر را نفهمیدیم
 
180 0

من گناهم یک نگاه تو ثوابم می کند / علی اصغر طلوعی

نامه اعمال من از شرم آبم می کند
جز تو آقا هرکسی باشد جوابم می کند

من که می دانم به کار تو نمی آیم ولی
دست های مهربانت انتخابم می کند

احترامی هم اگر دارم به لطف نام توست
بی تو اصلا هیچ کس آدم حسابم می کند؟

هرچه تاریکی ست با نور تو روشن می شود
من گناهم یک نگاه تو ثوابم می کند

من دعای خسته ی از آسمان برگشته ام
چشم های بی کرانت مستجابم می کند

گریه در روضه برای من شرابی کهنه است
تازه می سازد مرا وقتی خرابم می کند

نوکرت یک اربعین هر روز هیئت بوده است
آرزوی کربلا دارد شرابم می کند
170 0 5

 
صفحه 6 از 6ابتدا   2  3  4  5  [6]  انتها

اشعار عاشورایی ارسالی کاربران


تازه اول محرم است

نگاه می‌کنم

از کنار پنجره به آسمان

هیاتی به‌پاست

چشم کهکشان پر از ستاره‌هاست

جای ماه خالی است

چای هم که دم کشید

اشک روی دفتر سیاه من قلم کشید

شور عشق دم گرفت

حاصل تمام عمر

این دم است

تازه اول محرم است


05 تیر 1404 4 0

اربعین

عجب عطر خوشی پیچیده در کرببلا امشب
دلم را میدهد با بوی سیب خود جلا امشب

پس از یک اربعین آوارگی، گل های آل الله
کنون برگشته با طوفانی از حولُ ولا امشب

نمی دانم چرا خورشید هم سودای غم دارد!
سحرگه می زند بر تار و پود دل صلا امشب

کنار مرقد شش گوشه ای راز دل خود را
نشستم تا نمایم اندک اندک برملا امشب

سرم بر روی دیوار است و آرامش نمیگیرد
بیا بنشین دمی با من در ایوان طلا امشب

قلم بردار معصومی به اوراق غم املا کن
که فطروس میبرد پیغام تا عرش علا امشب

13 مهر 1398 359 0

این روضه های باز، همه راز می شود !


دروازه های غم به دلم باز می شود
انگار تازه این سفر آغاز می شود
نان حرام خوردن این قوم بی حیا
حتی برای حرمله احراز می شود ؟!
دارند رو به نیزه تو را سنگ می زنند
هر کس که زد به چشم تو ممتاز می شود
ای کاش یک نفر بدهد پاسخ مرا
دختر به تازیانه مگر ناز می شود ؟
بال و پر شکسته ی خود باز می کند
هر گاه صحبت از تو و پرواز می شود
صفین می رسد به نظر یا علی بیا
این کینه ها برای تو ابراز می شود
شرمنده یا علی که به عنوان خارجی
زینب اسیر مجلس آواز می شود
با دخترت بگو که کجا درد و دل کند؟
این روضه های باز همه راز می شود !

یه سیاه مشق قدیمی

08 مهر 1398 339 0

خورشید

خود را به سکوت آسمان دوخته بود
وقتی که تمام دشت افروخته بود
سرخی غروبها گواهی می داد
خورشید ز هُرم خیمه ها سوخته بود

28 شهریور 1398 420 0
صفحه 1 از 68ابتدا   [1]  2  3  4  5  انتها